گنجور

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۰

 

بی تو کارم همی بسر نشود

دست کس با تو در کمر نشود

زان خیال تو نایدم در چشم

تا از آب دو دیده تر نشود

تا تو اندر نیائی از در من

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۴

 

در رخ یار خویشتن خندم

برگل و لاله و سمن خندم

هرگه آن سر و قد خرام کند

بر قد سرو در چمن خندم

گفتم از عشق خون همی گریم

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۵

 

گفتم از دست عشق جان بردم

خود کنون پای در میان بردم

طعنه دشمنان بشست ولیک

آنچه از دست دوستان بردم

عاشقم این همه قناعت چیست

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۸

 

طره بخت را بشانه زنم

گر دمی با تو دوستگانه زنم

آنچه من دیده ام ز دست تو دوست

شاید ار خیمه بر کرانه زنم

تا کی این آستین فشاندن تو

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۵

 

دست در دامن فلان زده‌ایم

پشت پا بر همه جهان زده‌ایم

آبرو زان به باد بر دادیم

کآتش اندر میان جان زده‌ایم

نیست از ناله هیچ فایده

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۸

 

یا ز چشمت جفا بیاموزم

یا لبت را وفا بیاموزم

پرده بردار تا خلایق را

معنی والضحی بیاموزم

تو زمن شرم و من ز توشوخی

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۲

 

رخ برون از پس نقاب مده

بیش ازین شرم آفتاب مده

خواب خرگوش اگر دهی مارا

جز ازان چشم نیم خواب مده

تشنگان وصال را چو دهی

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۵

 

بامدادان بگاه خواب زده

آمد آن دلبر شراب زده

لب شیرین بخنده بگشاده

سر زلفین را بتاب زده

سنبل زلف حلقه حلقه شده

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۲

 

گر چو تو ترک در ختن بودی

ور چو تو سرو در چمن بودی

در چمن بسکه سجده بردندی

تاختن بس که تاختن بودی

آفتاب از شفق براندی خون

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۳

 

سر ما نیستت فسانه مگوی

سیر گشتی برو بهانه مجوی

تو دگر یار تیز بازاری

واب تو میرود بدیگر جوی

تو گل و لاله وزین معنی

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۹

 

ای که در عشق صبر فرمائی

من ندارم سر شکیبائی

بی رخ آنکه جان بدو زنده ست

صبر را کی بود توانائی

لاله از شرم اوست سوخته دل

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۲

 

دوش در گلستان سحرگاهی

پرده برداشت غنچه ناگاهی

چشم بلبل بر او فتاد از دور

کرد ربی و ربک اللهی

گل بصد لطف گفت خندانش

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۶

 

سخت آشفته جمال خودی

ورچه نوعیست این زبیخردی

قصد جانم چرا کنی چندین

نه بدین شرط دل همی ستدی

با من این شکل میکنی یا خود

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 
 
۱
۳
۴
۵
sunny dark_mode