گنجور

 
جمال‌الدین عبدالرزاق

رخ برون از پس نقاب مده

بیش ازین شرم آفتاب مده

خواب خرگوش اگر دهی مارا

جز ازان چشم نیم خواب مده

تشنگان وصال را چو دهی

بجز از راه دیده آب مده

چیست عشوه بهر یکی بوسه

نه خدائی تو؟ کم عذاب مده

دل بصد دوستی ز من بستان

پس سلام مرا جواب مده

با حریفان خویش خوش بنشین

بار ما خود بهیچ باب مده

ما بجان بوسه همی خواهیم

گر نبینی همی صواب مده