گنجور

 
جمال‌الدین عبدالرزاق

گر چو تو ترک در ختن بودی

ور چو تو سرو در چمن بودی

در چمن بسکه سجده بردندی

تاختن بس که تاختن بودی

آفتاب از شفق براندی خون

گرچو چشم تو تیغ زن بودی

ناز چندین نکرده گرچه

عاشق روی خویشتن بودی

من ازین بیش کردمی حقا

اگر آن روی روی من بودی

بوسه از وی توقعست مرا

هم بدادی گرش دهن بودی