شاه نعمتالله ولی » قطعات » قطعهٔ شمارهٔ ۱۲۱
به کرامات صوفیی در جنگ
دستبردی نمود مردانه
یا کرامات بود یا که نبود
به مثل چون خر است و ویرانه
شاه نعمتالله ولی » قطعات » قطعهٔ شمارهٔ ۱۲۲
ذکر حق قوت خویشتن سازد
هر که را هست با منش یاری
همچو مسهل که میخورد رنجور
تا شفا یابد او ز بیماری
شاه نعمتالله ولی » قطعات » قطعهٔ شمارهٔ ۱۲۳
لشکر پادشه بسی باشد
شاه جانیبکی است تا دانی
اختلاف صور فراوان است
ور نه معنی یکی است تا دانی
گر کسی را شکی بود به خدا
[...]
شاه نعمتالله ولی » قطعات » قطعهٔ شمارهٔ ۱۲۵
ای که گویی حجاب او غیر است
محض صدق است آنچه فرمائی
ور به گوئی حجاب عین وی است
به حقیقت تو همدم مائی
ور بگوئی که عین و غیر همند
[...]
شاه نعمتالله ولی » قطعات » قطعهٔ شمارهٔ ۱۲۷
گر به خانه روی و در بندی
به حقیقت بدان که دربندی
ملک شروان چه می کنی عارف
بطلب پادشاه دربندی
همدانی طلب همی کردم
[...]
شاه نعمتالله ولی » قطعات » قطعهٔ شمارهٔ ۱۲۸
نعمت اللهم وز آل رسول
محرم عارفان ربّانی
قرة العین میر عبدالله
مرشد وقت و پیر و نورانی
پدر او محمد آن سید
[...]
شاه نعمتالله ولی » قطعات » قطعهٔ شمارهٔ ۱۲۹
از خدا این و آن طلب چه کنی
از خدا جز خدا چه می جوئی
حضرت او از او طلب می کن
از شه و از گدا چه می جوئی
او از او جو که جستجو این است
[...]
شاه نعمتالله ولی » قطعات » قطعهٔ شمارهٔ ۱۳۴
ما خیالیم و در حقیقت او
ما حبابیم و عین ما دریا
هرچه بینی و هر که می دانی
می جامست و صورت و معنی
شاهدی در هزار جامه نگر
[...]
شاه نعمتالله ولی » مثنویات » شمارهٔ ۳۶
ابتدای سخن به نام یکی
در دو عالم یک است و نیست شکی
جود او می دهد وجود به ما
جام گیتی نما نمود به ما
دیدهٔ ما نکو شده روشن
[...]
شاه نعمتالله ولی » مثنویات » شمارهٔ ۴۰
حمد آن حامدی که محمود است
بخشش اوست هر چه موجود است
فرض عین است حمد حضرت او
بر همه خلق خاصه بر من و تو
حمد او از کلام او گویم
[...]
شاه نعمتالله ولی » مثنویات » شمارهٔ ۴۱
آن یکی کوزه ای ز یخ برداشت
کرد پر آب یک زمان بگذاشت
چون هوا ز آفتاب گرمی یافت
گرمیش بر وجود کوزه بتافت
آب شد برف و کوزه شد با آب
[...]
شاه نعمتالله ولی » مثنویات » شمارهٔ ۴۲
عدد از واحد آشکارا شد
واحدی در عدد هویدا شد
کثرت و وحدتست در هر باب
مجملا و مفصلا دریاب
کثرتش چون حباب دان دایم
[...]
شاه نعمتالله ولی » مثنویات » شمارهٔ ۴۳
یا حبیبی و قرة العینی
انا عینک و عینک عینی
به حقیقت یکی بود بی شک
در ظهور این دوئی نمود آن یک
احولست آنکه یک دو می بیند
[...]
شاه نعمتالله ولی » مثنویات » شمارهٔ ۴۴
به تعیُن اگرچه اشخاصند
به حقیقت نه عام و نه خاصند
همه همدرد همدگر باشند
هر چه باشد به پای هم باشند
هر که همدرد دردمندان نیست
[...]
شاه نعمتالله ولی » مثنویات » شمارهٔ ۴۵
عشق مجنون و خوبی لیلی
گفته اند و شنیده ای خیلی
سخن عاشقان بیا بشنو
شنو از من تو از خدا بشنو
خوش حبابی روان شده در جو
[...]
شاه نعمتالله ولی » مثنویات » شمارهٔ ۴۶
ما خیالیم و در حقیقت او
جز یکی در دو کون دیگر کو
انه ظاهر بنا فینا
هو معنا و فانظروا معنی
نور چشم است در نظر پیداست
[...]
شاه نعمتالله ولی » مثنویات » شمارهٔ ۴۷
همه عالم حجاب و عین حجاب
غیر او نیست این سخن دریاب
دفتر کاینات می خوانم
معنیش حرف حرف می دانم
شانه را گر هزار دندانه است
[...]
شاه نعمتالله ولی » مثنویات » شمارهٔ ۴۸
عارف راز حضرت معروف
چون سری سر او به او مکشوف
گفت سی سال شد که تا با یار
می کنم گفتگو درین بازار
من به او گفته ام سخن به خدا
[...]
شاه نعمتالله ولی » مثنویات » شمارهٔ ۴۹
بر سر آب خانهای ز حباب
چون بسازند آبدان بر آب
گرچه آبست اصل و فرع آتش
ضد آبست آتش سرکش
ساقیا جام می به رندان ده
[...]
شاه نعمتالله ولی » مثنویات » شمارهٔ ۵۰
تو منی من تو ام ، توئی بگذار
بشنو از من تو هم دوئی بگذار
چیست نقش خیال ما و توئی
همچو خوابیست این خیال دوئی
آفتابست و عالمش سایه
[...]