×
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الثّالث: اندر نعت پیامبر ما محمّد مصطفی علیهالسّلام و فضیلت وی بر جمیع پیغمبران » بخش ۲۱ - ستایش امیرالمؤمنین عمر الفاروق رضی اللّٰه عنه
شاهد حق روانش در خفتن
نایب حق زبانش در گفتن
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الثّالث: اندر نعت پیامبر ما محمّد مصطفی علیهالسّلام و فضیلت وی بر جمیع پیغمبران » بخش ۴۸ - التّمثیل فی نظرالسّوء واحوال الدّنیا
می نداند که اوست در رفتن
ساحل آسوده است از آشفتن
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الرّابع: فی صفة العقل واحواله وافعاله و غایة عنایته و سبب وجوده » بخش ۱۱ - در آفرینش جهان
در سخن دُر ببایدت سفتن
ورنه گُنگی به از سخن گفتن
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الثامن ذکرالسطان یستنزلالامان » بخش ۴۸ - در مدح شیخالامام جمالالدّین ابونصر احمدبن محمّدبن سلیمان الصغانی
شد حرام از برای دُر سفتن
جز ورا برملا سخن گفتن
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۱۵ - لشگر کشیدن بهرام به ایران
گرچه در شیوهٔ گهر سفتن
شرط من نیست گفته واگفتن
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۲۷ - نشستن بهرام روز یکشنبه در گنبد زرد و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم دوم
رغبت آمد ز رشک آن خفتن
در ناسفته را به در سفتن
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۲۹ - نشستن بهرام روز سهشنبه در گنبد سرخ و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم چهارم
گر دلیری کنم به جان سفتن
چون توانم به ترک جان گفتن
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵۱
ای ز بزم تو با لطایف خلق
پیشه ی گوش و دل شکر رفتن
از پی گوش و گردن مدحت
عقل شاگرد من بدر سفتن
بنده بر در بماند فرمان چیست
[...]
سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۳۴ - استغراق مولانا قدسنا الله بسره العزیز در عشق شمس الدین تبریزی عظم الله ذکره و بیقراری و شور و جوش نمودن بیش از آنچه اوّل داشت
لیک بودند خسته از گفتن
وز فغان و سرود و ناخفتن
سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۴۵ - در بیان آنکه آرام گرفتن مولانا قدسنا اللّه بسره العزیز با شیخ صلاح الدّین زرکوب قدس اللّه روحه العزیز و از طلب شمس الدین تبریزی عظم اللّه ذکره باز آمدن و فواید پر موائد بردن مریدان از صحبت هر دو و حسودی بعضی چنانکه در حق مولانا شمس الدین تبریزی داشتند و دشمنی آغاز کردن
بس کن و بازگرد از این گفتن
وز در مدح اولیا سفتن
سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۶۱ - در بیان آنکه هرچه از شیخ واصل آید آن را از خدایتعالی باید دیدن زیرا که شیخ پیش از مرگ مرده است و حق در او تصرف میکند و در دست قدرت حق همچون آلت مرده است چنانکه تیشه و ارّه به دست نجّار و کلک و قلم به دست نقاش. و در بیان آنکه چون ماجرا میان ولد و شیخ صلاح الدین عظم اللّه ذکره دراز کشید ولد را معلوم شد که به فکر و معرفت آنچه خلاصهٔ کار است نخواهد روی نمودن از آن حالت بگذشت.
نبود او میان آن گفتن
همچو فعلی که زاید از خفتن
شیخ محمود شبستری » سعادت نامه » باب چهارم » فصل هشتم » بخش ۴ - حکایت
فقه ره دیدن است و ره رفتن
نه برآشفتن و سخن گفتن
۱
۲