سنایی » طریق التحقیق » بخش ۵۳ - انما امره اذا اراد شیئا ان یقول له کن فیکون
معنی لفظهای نغز و شگرف
نور محض است در سیاهی حرف
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الثانی: فی الکلام ذکر کلام الملک العلّام یسهل المرام » بخش ۱ - فی الکلام ذکر کلام الملک العلّام یسهل المرام
سخنش را ز بس لطافت و ظرف
صدمت صوت نی و زحمت حرف
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الثّالث: اندر نعت پیامبر ما محمّد مصطفی علیهالسّلام و فضیلت وی بر جمیع پیغمبران » بخش ۷ - فی اتباعه صلوات الله علیه
آنکه هر حرف را دلش بُد ظرف
کی شدی در زمانه بستهٔ حرف
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الثّالث: اندر نعت پیامبر ما محمّد مصطفی علیهالسّلام و فضیلت وی بر جمیع پیغمبران » بخش ۲۴ - ستایش امیرالمؤمنین علیبن ابیطالب علیهالسّلام
این برهنه شده ز زحمت ظرف
وآن برون آمده ز پردهٔ حرف
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الخامس فی فضیلة العلم، ذکر العلم اربح لانّ فضله ارجح » بخش ۳ - فی الجاهل و یظن العالم
عالم علم عالمیست شگرف
نیست این خطه خطهٔ خط و حرف
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب السّادس فی ذکر نفس الکلّی واحواله » بخش ۳ - جوابها که با نفس کلّی گوید
قصرهایی درو بلند و شگرف
پاک چون آتش و سپید چو برف
سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب السّابع فصل فیالغرور و الغفلة والنسیان و حبّالامانی والتّهور فی امور الدّنیا و نسیانالموت والبعث والنشر » بخش ۵۸ - در صفت اهل تصوّف
همه دردیکشان ولی بیظرف
همه مقری ولی نه صوت و نه حرف
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۲۸ - نشستن بهرام روز دوشنبه در گنبد سبز و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم سوم
خم رها کن که دید چاهی ژرف
سر به آجر بر آوریده شگرف
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۲۸ - نشستن بهرام روز دوشنبه در گنبد سبز و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم سوم
زن زنی بود کاردان و شگرف
آن ورقِ باز خواند حرف به حرف
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۳۱ - نشستن بهرام روز پنجشنبه در گنبد صندلی و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم ششم
دختری داشت دلربای و شگرف
چهره چون خون زاغ بر سر برف
نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۳۸ - در ختم کتاب و دعای علاء الدین کرپ ارسلان
تا بدانند کز ضمیر شگرف
هر چه خواهم دراورم به دو حرف
سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۵۰ - در بیان آنکه اگر سرمعنی را چنانکه هست ولی خدابیان کند و بنماید آسمان و زمین نماند زیرا که جماداند حکم برف و یخ را دارند سر ولی که آفتاب قیامت است چون ظاهر گردد جمادات بگدازند و آب شوند و محو گردند همچون چراغی که در خانۀ تاریک درآید ظلمت خانه را چون لقمهای بخورد و نیست گرداند و محو کند
کوه و صحرا اگر شود پر برف
کندش حور فنا بکمتر حرف
سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۷۳ - در بیان آنکه اولیا را یک مقام است که اگر آن را به خلق پیدا کنند خلق را هستی نماند و همه عالم نیست شوند چنانکه از آفتاب قیامت جمادات آسمان و زمین و صور چون یخ و برف بگدازند و یک آب شوند.
همه گردند نیست همچون برف
زانکه شرح من است مهر شگرف
سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۹۰ - در بیان آنکه عالم معنی چون آب است و صور چون کف و یخ که در فراق دریای معنی منجمد شده اند از این روی در و دیوار این عالم را جماد میگویند که یخ گرفته است و در او نرمی و روانی نیست، عاقل یخ را آب میبیند زیرا موقوف نظر آفتاب است که باز آب شود. عالم و صور اول معنی بودند و علم محض بیچون و چگونه، باز آخر چون آفتاب قیامت درتابد معنی شوند که کل شیئی یرجع الی اصله(و کل شیئی هالک و الا وجهه)
هستی این جهان بود چون برف
شرح این سر چو آفتاب شگرف
سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۱۷۰ - در معنی این حدیث مصطفی صلی اللّه علیه و آله و سلم که موتوا قبل ان تموتوا
مثنوی گرچه صورت است به حرف
آمده همچو آب اندر ظرف
اوحدی » جام جم » بخش ۱۸ - سال از حقیقت کاینات
اصل اینها چو نیست جز یک حرف
ز چه پیدا شد این تفاوت ژرف؟
اوحدی » جام جم » بخش ۳۷ - در ملازمت پادشاه و شرایط بندگی
شب سه ساعت به امر حق کن صرف
سه حساب و کتاب و رقعه و حرف