جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۱۶۰ - در تفسیر قوله تعالی: انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا
پیش حس مس و پیش عقل زر است
پیش آن سنگ و پیش این گهر است
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۱۶۲ - در بیان آنکه چون کسی را با حضرت رسالت صلی الله علیه و سلم نسبت دینی درست نباشد دعوی نسبت طینی سودی ندارد
با چنین رفعت نسب که مراست
این بزرگی نصیب شیخ چراست
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۱۶۷ - در بیان آنکه حضرت شیخ ابوسعید ابوالخیر قدس الله تعالی سره همیشه از خود به ایشان تعبیر کردی و کلمه ما و من را هرگز بر زبان نیاوردی
لفظ ایشان که خاص غایب راست
جامه ای بود بر قد او راست
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۸ - حکایت
بود مقصود دل ز قد تو راست
این زمان قد تو خمیده چراست
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۱۴ - جواب گفتن پدر پسر را
کین همه زیب و زینت صور است
حال صورت زمان زمان دگر است
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۱۷ - اشارت به حال جماعتی که پی به کمال معنی برده اند اما شراب عشق آن جز از جام صورت نخورده اند دایما در کشاکش اند از صورتی خلاص ناشده به دیگری گرفتار شوند اعاذناالله و جمیع المسلمین عن ذلک
وان دگر گرچه عاشق صور است
لیک معشوقش از صور دگر است
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر سوم » بخش ۴ - پایه دعاگویی جناب خداوندگاری چنان بلند است که مادام که قلم بلند بالا پای بر قبه قصر قصه قیصر و کنگر ایوان داستان نوشیروان ننهاد سر او به آن نرسید لاجرم سر کرده و سر بر آن درآورده همواره این رقم می زند که سایه دولتش پاینده باد و آفتاب معدلتش تابنده
تیرش آن جره باز تیز پر است
که پران ز آشیانه ظفر است
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر سوم » بخش ۵ - ظلم پادشاه چون سیلی حبیب است که هر چند سخت آید سست نماید و ظلم دیگران چون مشت پراکنده رقیب که هر چند سست نماید سخت آید
هر که را تیغ خور به فرق سر است
سایه او را ز زخم آن سپر است
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر سوم » بخش ۱۸ - در بیان آنکه شهوت که به وایه طبع و کام نفس گرفتاری است دون پایه دولت سلطنت و جهانداری است
قبله شاه شاهد ظفر است
کز همه شاهدان جمیل تر است
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر سوم » بخش ۳۱ - حکایت آنچه رسول صلی الله علیه و سلم در حق آن زن بخیل گفته است
هر کجا بخل فخر پی سپر است
هر کجا جود عیبها هنر است
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر سوم » بخش ۴۸ - گشادن عنصری به یک دو بیتی گرهی را که از بریدن زلف ایاز بر دل محمود افتاده بود و آن دو بیت این است:
آنچه باقی اگر چه خاک در است
به ز فانی اگر چه گنج زر است
هلالی جغتایی » شاه و درویش » بخش ۳۵ - بزمآرایی شاه و نظر کردن گدا
شکل قانون چو مضطر آمد راست
صفحهٔ سینهاش به نقش آراست
وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » مثنویات » در گله گزاری و ستایش
نفس ظاهر که در برون در است
کی ز حال درونیش خبر است
وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » مثنویات » در گله گزاری و ستایش
طایر فطرتم بلند پر است
جای پروازگاه من دگر است
وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » مثنویات » در ستایش ولی سلطان و بکتاش بیگ و قاسم بیگ
گر هزاران جهان در و گهر است
در نثارش متاع مختصر است
شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت اول » بخش پنجم - قسمت اول
تام آن کس بود که با خبر است
ناقص آن کز خبر نه بهره ور است
شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت دوم » بخش چهارم
شحنه ی این غار چو غارتگر است
مفلسی از محتشمی خوشتر است
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۴
وحشت مدعا جنون ثمر است
ناله بالفشانده ی اثر است
سوختن نشئهٔ طراوت ماست
شمع از داغ خویش گل به سر است
شب عشرت غنیمت غفلت
[...]
حزین لاهیجی » مثنویات » ودیعة البدیعه (حدیقهٔ ثانی) » بخش ۱۶
این مقام طبایع صور است
دیده ها بازکن که در نظر است