گنجور

 
حزین لاهیجی

هستی از غیب خویش و از اطلاق

نگذارد چو آفتاب اشراق

متزلزل شود به سوی بعید

یفعل اللّه ما یشا و یرید

متنزل شود علی الترتیب

قضی الامر و النصیب یُصیب

پایهٔ اوّل اشرف و اعلی

دومین از سوم به علم کذا

تا به آن پایه ای که از خسّت

بنهایت رسد نزول سمت

پس از آن سیر در عروج کند

به شرف طیّ آن بروج کند

تا به جایی رسد کزان افضل

نبود حیث کانَ فی الاوّل

گر بفهمی مقاصد قرآن

ثم لا الله را برخوان

پست تر، هر چه دورتر زِ اَحَد

نحن بالذل نعرف الابعد

اوّلین پایه در وجود و بقا

نبود حاجتش به غیر خدا

این مقام عقول و انوار است

بو اگر برده ای سخن زار است

چه فرو خوانمت که بس خامی؟

تو از ایشان شنیده ای نامی

معنی آسان نمی شود حاصل

چه گشاید ز لفظ لاطایل

گفته آن زمرهٔ تمام صفا

حسبنا اللّه ربّنا و کفی

دومین پایه ای که نفسانی ست

در تقوم رهین فوقانیست

لیک در جملهٔ صفات و فعال

بی کم از خود نماید استقلال

سومین پایه با تفاوت قدر

شده بعضی نجوم و برخی بدر

مهوشانِ برازخند، نفوس

که در انظار عالمند عروس

وان ملایک که اهل تدبیرند

هر یکی در دیار خود میرند

همه زین زمره اند تا دانی

جرعه نوشان فیض یزدانی

وان دوم پایه در تقوّم هم

حاجتش با فروتران محکم

این مقام طبایع صور است

دیده ها بازکن که در نظر است

چارمین پایه را چو درنگری

جای بیهوشی است و بی خبری

غیر امکان و قوّه، چیزی نیست

ذوق فعلیت وتمیزی نیست

می پذیرد عطای بالا را

می نماید قبول شیا را

 
 
 
عنصری

چون بیامد بوعده بر سامند

آن کنیزک سبک زبام بلند

برسن سوی او فرود آمد

گفتی از جنبشش درود آمد

جان سامند را بلوس گرفت

[...]

مسعود سعد سلمان

چیست آن کاتشش زدوده چو آب

چو گهر روشن و چو لؤلؤ ناب

نیست سیماب و آب و هست درو

صفوت آب و گونه سیماب

نه سطرلاب و خوبی و زشتی

[...]

ابوالفرج رونی

ثقة الملک خاص و خازن شاه

خواجه طاهر علیک عین الله

به قدوم عزیز لوهاور

مصر کرد و ز مصر بیش به جاه

نور او نور یوسف چاهی است

[...]

سنایی

ابتدای سخن به نام خداست

آنکه بی‌مثل و شبه و بی‌همتاست

خالق الخلق و باعث الاموات

عالم الغیب سامع الاصوات

ذات بیچونش را بدایت نیست

[...]

وطواط

الترصیع مع التجنیس

تجنیس تام

تجنیس تاقص

تجنیس الزاید و المزید

تجنیس المرکب

[...]