قوامی رازی » دیوان اشعار » شمارهٔ ۴۹ - در غزل است
صنما با تو در غم و شادی
بنده بودم نجستم آزادی
وصل پیش آر و داد کن با من
بنه از سر فراق و بیدادی
نرمی از من مخوه که نه مومم
[...]

نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۱ - به نام ایزد بخشاینده
گر ستاره سعادتی دادی
کیقباد از منجمی زادی

نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۱ - به نام ایزد بخشاینده
همه را بر درم فرستادی
من نمیخواستم تو میدادی

نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۱۰ - صفت خورنق و ناپیدا شدن نعمان
باز چون تخت و میل بنهادی
گره از کار چرخ بگشادی

نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۱۱ - شکار کردن بهرام و داغ کردن گوران
بوسه بر داغگاه او دادی
بندییی را ز بند بگشادی

نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۲۶ - نشستن بهرام روز شنبه در گنبد سیاه و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم اول
عاقبت رخت بستم از شادی
زیر سروی چو سرو آزادی

نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۲۸ - نشستن بهرام روز دوشنبه در گنبد سبز و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم سوم
نیست در هیچ دانشآبادی
فحل و داناتر از من استادی»

نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۳۰ - نشستن بهرام روز چهارشنبه در گنبد پیروزه رنگ و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم پنجم
گفت کاینجا چگونه افتادی؟
کاین خرابی ندارد آبادی

نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۳۱ - نشستن بهرام روز پنجشنبه در گنبد صندلی و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم ششم
بر چنین دختری به آزادی
اختیارت کنم به دامادی

نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۳۱ - نشستن بهرام روز پنجشنبه در گنبد صندلی و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم ششم
دختر او را دهم به آزادی
ارجمندش کنم به دامادی

نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۳۱ - نشستن بهرام روز پنجشنبه در گنبد صندلی و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم ششم
شر چو از تیغ یافت آزادی
میشد و میپرید از شادی

نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۳۸ - در ختم کتاب و دعای علاء الدین کرپ ارسلان
ای که در ملک جاودان بادی
ملک با عمر و عمر با شادی

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۴۱
ای خجل از تو شکر و آزادی
لایق آن وصال کو شادی
عشق را بین که صد دهان بگشاد
چون تو چشمان عشق بگشادی
ای دلا گرد حوض میگشتی
[...]

سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۱۸ - در بیان آنکه ملکالموت آیینه صافی است که هر کس روی خود در او میبیند اگر دیو است دیوش میبیند و اگر فرشته است فرشته الی مالانهایه
در یکی غصّه در یکی شادی
یک خرابست و یک در آبادی

سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۴۳ - در بیان آنکه چون اولیا را دیده باز شود نشانش آن باشد که صورت غیبی ببینند به چشم سر و آوازها شنوند به گوش سر چنانکه اهل جسم در خواب شهرها و باغها و مردم گوناگون میبینند، اولیاء نیز در بیداری خواب بینند همچو مریم که جبرئیل را بیدار به صورت جوانی دید و لوط علیهالسلام فرشتگان را به صورت امردان و همچنان جمله به صور مختلفه مشاهده کردند
نوره والدی و استادی
کان فی الاصل منه ارشادی

سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۵۵ - در بیان آنکه حق تعالی را دانستن و شناخت سهلتر است از شناختن اولیاء زیرا که حق تعالی از آفتاب ظاهرتر است چنانکه بیان کردیم که هر شخص را به هنر و صنعتش فهم کنند و بدانند همه عالم صنع حق است؛ چون پنهان باشد؟ بلکه هفتاد و دو ملت مُقرّند به خدایی او اما شناخت اولیاء مشکل است زیرا که صنعت و هنر ایشان همچو ایشان پنهان است که اولیاء الله تحت قبابی لایعرفهم غیری
بهامیدی همیکند شادی
که بپذیرد خراش آبادی

سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۶۴ - در بیان آنکه چون شیخ صلاح الدین زرکوب قدس اللّه سره العزیز رحلت کرد خلافت به چلبی حسام الدین ابن اخی ترک رسید
صحت تن دهد بدل شادی
تا کنند از عطاش آزادی
