مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۸ - مدح امیر ماهو
در همه کارها کند انجاح
نبود مثل او به هزل و مزاح
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۰
ای مبارک ز تو صبوح و صباح
ای مظفر فر از تو قلب و جناح
ای شراب طهور از کف حور
بر حریفان مجلس تو مباح
ای گشاده هزار در بر ما
[...]
سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۲۶ - رجوع کردن بقصه شمس الدین عظم الله ذکره
یغ ت دی بثمره الارواح
لامساء لاکله و صباح
سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۲۹ - استغفار حسودان از کرده های خویش
همه چون جام و آن دو شه چون راح
همه چون لیل و آن دو شه چو صباح
سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۷۷ - در تفسیر این آیه که الست بربکم قالوا بلی و در شرح مراتبِ «بلی»ها
روحها چون شدند در اشباح
شاد و خندان چو راح در اقداح
سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۱۰۶ - در بیان آنکه هر نفسی که آدمی در دنیا میزند و آن رادر نظر نمیآورد عنداللّه هیچ ضایع نیست و عاقبت همه پیش خواهد آمدن از خیر و شر، چنانکه میفرماید که فمن یعمل مثقال ذرة خیراً یره و من یعمل مثقال ذرة شراً یره
قهوة العشق مشرب الارواح
شربها فی الریاض بالاقداح
سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۱۵۲ - در بیان آنکه این عالم ذرهایست از آن عالم. زیرا این محدود است و آن نامحدود. و آن عالمها همه انوار و آثار حقاند و قایم بحقاند و از انوار او زندهاند. چون از این عالم محدود بگذری آن عالم نامحدود را که در جوار حق است ببینی واللّه العالم
گرچه نورانی اند آن ارواح
پیش این گوهرند کم ز اشباح
سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۱۵۲ - در بیان آنکه این عالم ذرهایست از آن عالم. زیرا این محدود است و آن نامحدود. و آن عالمها همه انوار و آثار حقاند و قایم بحقاند و از انوار او زندهاند. چون از این عالم محدود بگذری آن عالم نامحدود را که در جوار حق است ببینی واللّه العالم
روح را کرد همره ارواح
رست از زحمت مساو صباح
سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۱۶۸ - در بیان آنکه موحدان در هر چه نظر کنند احد را بینند
هو سر الاله فی الارواح
هو اصل الحیوة و الافراح
سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۱۶۸ - در بیان آنکه موحدان در هر چه نظر کنند احد را بینند
سیر ان الرجال بالاشباح
فی سماء البقاء والارواح
سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۱۶۸ - در بیان آنکه موحدان در هر چه نظر کنند احد را بینند
عاشق الحق مسکر الارواح
منقذ الروح من ید الاشباح
اوحدی » جام جم » بخش ۳۴ - در نصیحت ملوک به عدل
روح خود را به عالم ارواح
انس ده، تا رسی به روح و به راح
شیخ محمود شبستری » سعادت نامه » باب اول » فصل اول » بخش ۴ - حکایت
پیر دم زد ز عالم ارواح
گفت: اغنی الصّباح عن مصباح
قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۹
من و معشوق و جام ناب صباح
بگشا بر من این در،ای فتاح
در در بسته از کرم بگشا
در در بسته را تویی مفتاح
ما و کشتی و راه دریا بار
[...]