گنجور

 
قاسم انوار

من و معشوق و جام ناب صباح

بگشا بر من این در،ای فتاح

در در بسته از کرم بگشا

در در بسته را تویی مفتاح

ما و کشتی و راه دریا بار

خطری نیست، لاح فی الملاح

خطری نیست، ازچه می ترسید؟

لیس فی البحر غیرناتمساح

قدحی دیگرم تصدیق کن

کلما زدت،زدت فی الارواح

یار مستست و باده می نوشد

در چنین دم صلاح نیست صلاح

در چنین حالتی بفتوی عشق

عیش جانهامباح گشت، مباح

پیش مستان گرفت نیست، که ما

مست عشقیم در صباح ورواح

مستی مازحد گذشت، که دوست

جام در دست و می کند الحاح

بهر دام دل شکسته دلان

ساختند از ملاح صد ملواح

جان هر کس سجنجلست، اما

جان قاسم سجنجل الارواح

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
مسعود سعد سلمان

در همه کارها کند انجاح

نبود مثل او به هزل و مزاح

عراقی

روح‌ها داد روح را زان راح

به صبوحی اربعین صباح

مولانا

ای مبارک ز تو صبوح و صباح

ای مظفر فر از تو قلب و جناح

ای شراب طهور از کف حور

بر حریفان مجلس تو مباح

ای گشاده هزار در بر ما

[...]

سلطان ولد

بصر الحس ناظر الاشباح

نظر العقل شاهد الارواح

مشاهدهٔ ۱۲ مورد هم آهنگ دیگر از سلطان ولد
اوحدی

روح خود را به عالم ارواح

انس ده، تا رسی به روح و به راح

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه