جامی » هفت اورنگ » سبحةالابرار » بخش ۹۱ - عقد بیست و هشتم در بذل و جود که اول آن اعطای درهم و دینار است و آخر آن بذل وجود
قحبه کز کسب زنا بخشد زر
بخل صد بار ز جودش بهتر
جامی » هفت اورنگ » سبحةالابرار » بخش ۹۷ - عقد سی ام در تواضع که شاخ سربلندی شکستن است و بر خاک نیازمندی نشستن
راه بیرون ز بصارت مسپر
در حقیران به حقارت منگر
جامی » هفت اورنگ » سبحةالابرار » بخش ۹۷ - عقد سی ام در تواضع که شاخ سربلندی شکستن است و بر خاک نیازمندی نشستن
چون تکبر ز لعین بر زد سر
شود لگدکوب «ابی واستکبر»
جامی » هفت اورنگ » سبحةالابرار » بخش ۹۸ - حکایت پیر آزاده با جوان محتشم زاده
تنت آراسته از گوهر و در
چون شکنبه شکم از سرگین پر
جامی » هفت اورنگ » سبحةالابرار » بخش ۱۰۶ - عقد سی و سوم در تودد و تالف که به شفقت و محبت با خلق خدای آمیختن است و از لوازم آمیزش ایشان نگریختن
عیبشان چون فتد از پرده بدر
دار پوشیده ازان عیب نظر
جامی » هفت اورنگ » سبحةالابرار » بخش ۱۰۹ - عقد سی و چهارم در سماع که از خود گذشتن است و آستین بر خلق افشاندن نه گرد خود گشتن و از خدای بازماندن
حیف باشد که به آن جثه شتر
باشد از لذت این زمزمه پر
جامی » هفت اورنگ » سبحةالابرار » بخش ۱۱۱ - مناجات در تقریب نصایح انگیختن
زیر پایش چو کند پای ز سر
نشتر خار بود سبزه تر
جامی » هفت اورنگ » سبحةالابرار » بخش ۱۱۸ - عقد سی و هفتم در دلالت رعایا چه غایب و چه حاضر به حق شناسی و شکرگزاری سلاطین چه عادل و چه جابر
خود او بیضه سیمرغ ظفر
طایر دولت از آنجا زده پر
جامی » هفت اورنگ » سبحةالابرار » بخش ۱۱۹ - حکایت مناجات موسی علیه السلام که دیده یقین وی بگشایند و عدل در صورت ظلم را به وی نمایند
بر زمین ماند ازو کیسه زر
از دل سفله ز دنیا پرتر
جامی » هفت اورنگ » سبحةالابرار » بخش ۱۲۰ - مناجات در انتقال از نصیحت رعایا به وصیت فرزند
ای ز تو اهل نظر تیز بصر
کارت از قاعده عدل بدر
جامی » هفت اورنگ » سبحةالابرار » بخش ۱۲۱ - عقد سی و هشتم در وصیت فرزند ارجمند ضیاء الدین یوسف حفظه الله عما یوجب التحسر و التأسف
هر سبق را که نهی پیش نظر
تا ندانی ز سر آن مگذر
جامی » هفت اورنگ » سبحةالابرار » بخش ۱۲۱ - عقد سی و هشتم در وصیت فرزند ارجمند ضیاء الدین یوسف حفظه الله عما یوجب التحسر و التأسف
لیک چندان چو قلم رنج مبر
کت بجز خط نبود هیچ هنر
جامی » هفت اورنگ » سبحةالابرار » بخش ۱۲۴ - عقد سی و نهم در نصیحت نفس خود که از همه گرفتارتر است و به نصیحت سزاوارتر
گه پی مثنوی آری زیور
بر یکی وزن هزاران گوهر
شیخ بهایی » کشکول » دفتر سوم » بخش چهارم - قسمت دوم
گفت: هستیم به هر شام و سحر
به هم آمیخته چون شیر و شکر
شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت اول » بخش سوم - قسمت اول
دیدن حشمت او باده اثر
چشم نظارگیان مست نظر
شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت اول » بخش سوم - قسمت اول
بود چابک زنی آن جا حاضر
گفت: تا چند که این کیست آخر؟
شیخ بهایی » کشکول » دفتر چهارم - قسمت اول » بخش چهارم - قسمت اول
عام را خود ز شام تا به سحر
نیست جز خواب و خورد کار دگر
واعظ قزوینی » دیوان اشعار » ماده تاریخ » شمارهٔ ۳۲ - تاریخ درگذشت ملابوذر فرزند مولانا خلیل الله قزوینی
«بوذر» آن نو گل بستان کمال
کرد از این عالم فانی چو سفر
نو گلی رفت که چون لاله گذاشت
داغها گلشن خود را بجگر
کرد از این اجر مصیبت فارغ
[...]
آذر بیگدلی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۵ - تاریخ وفات رشید بک و جهانگیر خان افشار
زد دو مصرع رقم آن روز آذر
که دهد هر یک از آن سال خبر: