ای ز تو ملک و ملک رفته ز دست
شتران فلک از ذوق تو مست
بیم آنست که این هفت و چهار
بگسلانند ز مهر تو مهار
در بیابان غمت روی نهند
جان شیرین به تک و پوی دهند
ای خوش آن رهرو از خود رسته
رقص دایم ز تو در پیوسته
زیر پایش چو کند پای ز سر
نشتر خار بود سبزه تر
خارج از دایره صلح و نزاع
کرده سر پی سپر راه سماع
ساز خاک قدمش جامی را
ببر از وی به دمش خامی را
جرعه جام فنایش بچشان
بر سر خوان وفایش بنشان
قید تقلید ز جانش بگشای
رشح حکمت ز زبانش بگشای
به نصیحت نفسش دار روان
باز کن گوش نصیحت شنوان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.