همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۷۹
آنچه باید همه داری و نداری مانند
کس نگوید مه و خورشید به رویت مانند
اتفاق است که بی مثل جهانی لیکن
قیمت حسن تو صاحبنظران میدانند
عکس گلهای رخ خویش در آیینه ببین
[...]
همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۸۰
اهل دل در هوس عشق تو سرگردانند
زاهدان شیوۀ این طایفه کمتر دانند
ذوق آموختنی نیست که آن وجدانیست
عقلا جمله در این کار فرو میمانند
این چنین مست که ماییم ز خمخانه دوست
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۷۳
خم زلف تو که زنجیر جنون می خوانند
ای خوش آن طایفه کاین سلسله می جنبانند
ای صبا، نرم تری روب غبار زلفش
که دران مشتی زندانی بی سامانند
عجب آمد همه را مردنم از هجر و مرا
[...]
سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۷
گاه در مصطبه دردی کش رندم خوانند
گاه در خانقهم صوفی صافی دانند
تو مرانم ز در خویش و رها کن صنما
تا به هر نام که خواهند مرا میخوانند
باد پایان سخن کی به صفای تو رسد؟
[...]
سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۸۰
شاها وزرایی که امینان امیرند
بی وجه مرا در پی خود چند دوانند
بودند بران عزم که مرسوم رهی را
امسال نرانند و کنون نیز برآنند
هر کیسه که من بر کرمت دوخته بودم
[...]
سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۴
عاشقان را که دل مرده زعشقت زنده است
تو چو جانی وهمه بی تو تن بی جانند
شود از شعله جهانسوز چراغ خورشید
گر چو شمع قمرش با تو شبی بنشانند
طوطیانی که بیاد تو دهان خوش کردند
[...]
کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۵۳۴
وَرَقِ روی تو عُشّاق نکو میخوانند
چون رسد کار به زلفت همه درمیمانند
صورتت صاحبِ معنی ز ملک بدانست
لیکن اهل نظرت بهتر از این میدانند
ساعد و دست توام بیم نمایند به تیغ
[...]
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۳
در نظربازیِ ما بیخبران حیرانند
من چُنینم که نمودم دگر ایشان دانند
عاقلان نقطهٔ پرگارِ وجودند ولی
عشق داند که در این دایره سرگردانند
جلوهگاهِ رخِ او دیدهٔ من تنها نیست
[...]
قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۵
خرده بینان طریقت همه صرافانند
که بیک جو درم ناسره را نستانند
دور ماندند ز دیدار تو سودازدگان
همه حیران وعجب مانده که چون می مانند؟
دل و جانها ز تو مستند بدانسان که مپرس
[...]
نظام قاری » دیوان البسه » غزلیات » شمارهٔ ۵۶ - مولانا حافظ فرماید
در نظر بازی مابیخبران حیرانند
من چنینم که نمودم دگر ایشان دانند
در قبا پوشی ما کج کلهان حیرانند
در لباس این سخنان جامه دران میدانند
دانی این گوی در گرد گریبانها چیست
[...]
امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۶ - تتبع خواجه
سر وحدت که درو خلوتیان حیرانند
گر ز رندان خرابات بپرسی دانند
دفتر و خرقه ما وجه خماری نه بس است
گرچه بر هر طرف میکده می گردانند
با همه بیخبری درد کشان می عشق
[...]
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ دوم در ذکر فضلا و محقّقین حکما » بخش ۲۲ - حافظ شیرازی قُدِّسَ سِرُّه
عاقلان نقطهٔ پرگار وجودند ولی
عشق داند که درین دایره سرگردانند
لاف عشق و گله از یار، زهی لافِ دروغ
عشقبازانِ چنین مستحق هجرانند
گر شوند آگه از اندیشهٔ ما مغبچگان
[...]