گنجور

 
سیف فرغانی

عاشقان را که دل مرده زعشقت زنده است

تو چو جانی وهمه بی تو تن بی جانند

شود از شعله جهانسوز چراغ خورشید

گر چو شمع قمرش با تو شبی بنشانند

طوطیانی که بیاد تو دهان خوش کردند

ازبر خویش شکر را چو مگس می رانند

خوب رویان همه چون انجم و خورشید تویی

همه از پرتو رخساره تو پنهانند

خرد وعشق اگر چه نشود با هم جمع

مبتلای غم عشق تو خرد مندانند

گر رسد تیر بلایی زکمان حکمت

عاشقان همچو سپر روی نمی گردانند

عاشقانرا که چو من دست بزر می نرسد

سر آن هست که در پای تو جان افشانند

عمر عشاق تو مانند نمازست ای دوست

لاجرم در همه ارکانش ترا می خوانند

دعوی چاکری تو چو منی را نرسد

که غلامان ترا بنده خداوندانند

این لطایف که در اوصاف تو من می گویم

هوس آن همه را هست ولی نتوانند

سیف فرغانی از حرمت نام یارست

گر نویسند سخنهای ترا ور خوانند

وقت آن شد که خضر گوید و مردم دانند

که تویی آب حیات و دگران حیوانند

اهل صورت همه از معنی تو بی خبرند

واهل معنی همه در صورت تو حیرانند

 
 
 
همام تبریزی

آنچه باید همه داری و نداری مانند

کس نگوید مه و خورشید به رویت مانند

اتفاق است که بی مثل جهانی لیکن

قیمت حسن تو صاحب‌نظران می‌دانند

عکس گل‌های رخ خویش در آیینه ببین

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از همام تبریزی
امیرخسرو دهلوی

خم زلف تو که زنجیر جنون می خوانند

ای خوش آن طایفه کاین سلسله می جنبانند

ای صبا، نرم تری روب غبار زلفش

که دران مشتی زندانی بی سامانند

عجب آمد همه را مردنم از هجر و مرا

[...]

سلمان ساوجی

گاه در مصطبه دردی کش رندم خوانند

گاه در خانقهم صوفی صافی دانند

تو مرانم ز در خویش و رها کن صنما

تا به هر نام که خواهند مرا می‌خوانند

باد پایان سخن کی به صفای تو رسد؟

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سلمان ساوجی
کمال خجندی

ورق روی تو عشاق نکو می خوانند

چون رسد کار به زلفت همه در میمانند

صورنت صاحب معنی ز ملک به دانست

لیکن اهل نظرته بهتر ازین میدانند

ساعد و دست نوام بیم نمایند به نیغ

[...]

حافظ

در نظربازیِ ما بی‌خبران حیرانند

من چُنینم که نمودم دگر ایشان دانند

عاقلان نقطهٔ پرگارِ وجودند ولی

عشق داند که در این دایره سرگردانند

جلوه گاهِ رخِ او دیدهٔ من تنها نیست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه