گنجور

 
کمال خجندی

وَرَقِ روی تو عُشّاق نکو می‌خوانند

چون رسد کار به زلفت همه درمی‌مانند

صورتت صاحبِ معنی ز ملک بدانست

لیکن اهل نظرت بهتر از این می‌دانند

ساعد و دست توام بیم نمایند به تیغ

تشنه را این همه از آب چه می‌ترسانند

رفتی و ماند خیال دهنت با دلِ تنگ

چون ندارند اثری هردو به هم می‌مانند

می‌کنم پیش رقیبان به قدت نسبتِ نِی

تا چو آنی به سر و چشمِ منت بنشانند

اشک را خاک درت سایِلِ بی‌حاصل خواند

هرکه شد راندهٔ درگاه چنینش خوانند

چند پوشی ز کسان راز دل و دیده کمال

کاین دو چون امر محال است که پنهان مانند

 
 
 
همام تبریزی

آنچه باید همه داری و نداری مانند

کس نگوید مه و خورشید به رویت مانند

اتفاق است که بی مثل جهانی لیکن

قیمت حسن تو صاحب‌نظران می‌دانند

عکس گل‌های رخ خویش در آیینه ببین

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از همام تبریزی
امیرخسرو دهلوی

خم زلف تو که زنجیر جنون می خوانند

ای خوش آن طایفه کاین سلسله می جنبانند

ای صبا، نرم تری روب غبار زلفش

که دران مشتی زندانی بی سامانند

عجب آمد همه را مردنم از هجر و مرا

[...]

سیف فرغانی

عاشقان را که دل مرده زعشقت زنده است

تو چو جانی وهمه بی تو تن بی جانند

شود از شعله جهانسوز چراغ خورشید

گر چو شمع قمرش با تو شبی بنشانند

طوطیانی که بیاد تو دهان خوش کردند

[...]

سلمان ساوجی

گاه در مصطبه دردی کش رندم خوانند

گاه در خانقهم صوفی صافی دانند

تو مرانم ز در خویش و رها کن صنما

تا به هر نام که خواهند مرا می‌خوانند

باد پایان سخن کی به صفای تو رسد؟

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سلمان ساوجی
حافظ

در نظربازیِ ما بی‌خبران حیرانند

من چُنینم که نمودم دگر ایشان دانند

عاقلان نقطهٔ پرگارِ وجودند ولی

عشق داند که در این دایره سرگردانند

جلوه گاهِ رخِ او دیدهٔ من تنها نیست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه