گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

خم زلف تو که زنجیر جنون می خوانند

ای خوش آن طایفه کاین سلسله می جنبانند

ای صبا، نرم تری روب غبار زلفش

که دران مشتی زندانی بی سامانند

عجب آمد همه را مردنم از هجر و مرا

عجب از خلق که بزیند چو تنها مانند

جان عاشق چو برون رفت نخوانندش باز

زانکه در دل دگری هست که جانش خوانند

گرد خوبان جهان، عاشق بیتاب مگرد

که جوان وتر و نوخاسته و نادانند

زاهد امروز سر توبه شکستن دارد

می فروشان اگر این دلق کهن بستانند

این چه شوخی ست که گویی دل من دزدیدی؟

این ز تو آید و ز آنان که ترا می مانند

بنده ام خواه قبولم کن و خواهی رد، ازآنک

عزت و خواری در کوی وفا یکسانند

زندگان این همه خواهند که در تو نگرند

مردگان نیز، به جان تو اگر بتوانند

باد حسنت همه خوبان جهان را بشکست

بعد ازین سرو نخیزد که اگر بنشانند

می برد حسرت پابوس تو خسرو در خاک

چون شود خاک، بگو تا به رهت افشانند

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
همام تبریزی

آنچه باید همه داری و نداری مانند

کس نگوید مه و خورشید به رویت مانند

اتفاق است که بی مثل جهانی لیکن

قیمت حسن تو صاحب‌نظران می‌دانند

عکس گل‌های رخ خویش در آیینه ببین

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از همام تبریزی
سیف فرغانی

عاشقان را که دل مرده زعشقت زنده است

تو چو جانی وهمه بی تو تن بی جانند

شود از شعله جهانسوز چراغ خورشید

گر چو شمع قمرش با تو شبی بنشانند

طوطیانی که بیاد تو دهان خوش کردند

[...]

سلمان ساوجی

گاه در مصطبه دردی کش رندم خوانند

گاه در خانقهم صوفی صافی دانند

تو مرانم ز در خویش و رها کن صنما

تا به هر نام که خواهند مرا می‌خوانند

باد پایان سخن کی به صفای تو رسد؟

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سلمان ساوجی
کمال خجندی

ورق روی تو عشاق نکو می خوانند

چون رسد کار به زلفت همه در میمانند

صورنت صاحب معنی ز ملک به دانست

لیکن اهل نظرته بهتر ازین میدانند

ساعد و دست نوام بیم نمایند به نیغ

[...]

حافظ

در نظربازیِ ما بی‌خبران حیرانند

من چُنینم که نمودم دگر ایشان دانند

عاقلان نقطهٔ پرگارِ وجودند ولی

عشق داند که در این دایره سرگردانند

جلوه گاهِ رخِ او دیدهٔ من تنها نیست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه