شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲ - طغرای امان
آمد آن شاهد دل برده و جان بازآورد
جانم از نو به تن آن جان جهان بازآورد
اشک غم پاک کن ای دیده که در جوی شباب
آب رفته است که آن سرو روان بازآورد
نوجوانی که غم دوری او پیرم کرد
[...]
شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵ - رؤیای جوانی
کاش پیوسته گل و سبزه و صحرا باشد
گلرخان را سرِ گلگشت و تماشا باشد
زلف دوشیزهٔ گل باشد و غمّاز نسیم
بلبلِ شیفته شوریده و شیدا باشد
سر به صحرا نهد آشفتهتر از باد بهار
[...]
شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸ - یادی از ایرج
خوابم آشفت و سر خفته به دامان آمد
خواب دیدم که خیال تو به مهمان آمد
گوئی از نقد شبابم به شب قدر و برات
گنجی از نو به سراغ دل ویران آمد
ماه درویشنواز از پس قرنی بازم
[...]
شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵ - درس محبت
روشنانی که به تاریکی شب گردانند
شمع در پرده و پروانه سرگردانند
خود بده درس محبت که ادیبان خرد
همه در مکتب توحید تو شاگردانند
تو به دل هستی و این قوم به گل میجویند
[...]
شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸ - حافظ جاویدان
تا که از طارم میخانه نشان خواهد بود
طاق ابروی توام قبله جان خواهد بود
سرکشان را چو به صاف سر خم دستی نیست
سر ما خاک در دردکشان خواهد بود
پیش از آنی که پر از خاک شود کاسه چشم
[...]
شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰ - خوابی و خماری
دوش در خواب من آن لالهعذار آمده بود
شاهد عشق و شبابم به کنار آمده بود
در کهن گلشن طوفانزده خاطر من
چمن پر سمن تازه بهار آمده بود
سوسنستان که همآهنگ صبا میرقصید
[...]
شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۵ - ای شیراز
دیدمت دورنمای در و بام ای شیراز
سرم آمد به برِ سینه؛ سلام ای شیراز
وامداریم و سر افکنده ز خجلت در پیش
که پسانداختهایم اینهمه وام ای شیراز
توسن بخت نه رام است خدا میداند
[...]
شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۶ - به یاد استاد فرخ
فَرُّخا از تو دلم ساخته با یاد هنوز
خبر از کوی تو میآوردم باد هنوز
در جوانی همه با یاد تو دلخوش بودم
پیرم و از تو همان ساخته با یاد هنوز
دارم آن حجب جوانی که زبانبند من است
[...]
شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۰ - گله عاشق
آتشی زد شب هجرم به دل و جان که مپرس
آن چنان سوختم از آتش هجران که مپرس
گلهای کردم و از یک گله بیگانه شدی
آشنایا گله دارم ز تو چندان که مپرس
مسند مصر ترا ای مه کنعان که مرا
[...]
شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۴ - یاران دغل
گر من از عشق غزالی غزلی ساختهام
شیوه تازهای از مبتذلی ساختهام
گر چو چشمش به سپیدی زدهام نقش سیاه
چون نگاهش غزل بیبدلی ساختهام
شکوه در مذهب درویش حرامست ولی
[...]
شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۷ - نالهٔ ناکامی
برو ای ترک که ترک تو ستمگر کردم
حیف از آن عمر که در پای تو من سرکردم
عهد و پیمان تو با ما و وفا با دگران
سادهدل من که قسم های تو باور کردم
به خدا کافر اگر بود به رحم آمده بود
[...]
شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۸ - لاله سیراب
نفسی داشتم و ناله و شیون کردم
بی تو با مرگ عجب کشمکشی من کردم
گرچه بگداختی از آتش حسرت دل من
لیک من هم به صبوری دل از آهن کردم
لاله در دامن کوه آمد و من بی رخ دوست
[...]
شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۳ - گوهرفروش
یار و همسر نگرفتم که گرو بود سرم
تو شدی مادر و من با همه پیری پسرم
تو جگر گوشه هم از شیر بریدی و هنوز
من بیچاره همان عاشق خونین جگرم
خون دل میخورم و چشم نظر بازم جام
[...]
شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۰ - چشمه قاف
از همه سوی جهان جلوه او میبینم
جلوه اوست جهان کز همه سو میبینم
چشم از او جلوه از او ما چه حریفیم ای دل
چهره اوست که با دیده او میبینم
تا که در دیده من کون و مکان آینه گشت
[...]
شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۱ - عهد قدیم
چه شد آن عهد قدیم و چه شد آن یار ندیم
خون کند خاطر من خاطره عهد قدیم
چه شدن آن طره پیوند دل و جان که دگر
دل بشکسته عاشق ننوازد به نسیم
آن دل بازتر از دست کریمم یارب
[...]
شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۲ - حرم قدس
روی در کعبه این کاخ کبود آمدهایم
چون کواکب به طواف و به درود آمدهایم
در پناه علم سبز تو با چهره زرد
به تظلم ز بر چرخ کبود آمدهایم
تا که مشکین شود آفاق به انفاس نسیم
[...]
شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۴ - غزال و غزل
امشب از دولت می دفع ملالی کردیم
این هم از عمر شبی بود که حالی کردیم
ما کجا و شب میخانه خدایا چه عجب
کز گرفتاری ایام مجالی کردیم
تیر از غمزه ساقی سپر از جام شراب
[...]
شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۹ - باده وحدت
سر برآرید حریفان که سبویی بزنیم
خواب را رخت بپیچیم و به سویی بزنیم
باز در خم فلک باده وحدت صافی است
سر برآرید حریفان که سبویی بزنیم
ماهتابست و سکوت و ابدیت یا نیز
[...]
شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۰ - خون سیاووش
هر سحر یاد کز آن زلف و بناگوش کنیم
روز خود با شب غم دست در آغوش کنیم
بلبلانیم که گر لب بگشائیم ای گل
همه آفاق در اوصاف تو مدهوش کنیم
شب هجران چو شود صبح و برآید خورشید
[...]
شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۱ - غزل یا لغز
بلبل عشقم و از آن گل خندان گویم
سخن از آن گل خندان به سخندان گویم
غزل آموز غزالانم و با نای شبان
غزل خود به غزالان غزلخوان گویم
شعر من شرح پریشانی زلفی است شگفت
[...]