نفسی داشتم و ناله و شیون کردم
بی تو با مرگ عجب کشمکشی من کردم
گرچه بگداختی از آتش حسرت دل من
لیک من هم به صبوری دل از آهن کردم
لاله در دامن کوه آمد و من بی رخ دوست
اشک چون لاله سیراب به دامن کردم
در رخ من مکن ای غنچه ز لبخند دریغ
که من از اشک ترا شاهد گلشن کردم
شبنم از گونه گلبرگ نگون بود که من
گله زلف تو با سنبل و سوسن کردم
دود آهم شد اشک غمم ای چشم و چراغ
شمع عشقی که به امید تو روشن کردم
تا چو مهتاب به زندان غمم بنوازی
تن همه چشم به هم چشمی روزن کردم
آشیانم به سر کنگره افلاک است
گرچه در غمکده خاک نشیمن کردم
شهریارا مگرم جرعه فشاند لب جام
سال ها بر در این میکده مسکن کردم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
دوستان را به خود از بهر تو دشمن کردم
کس به دشمن نکند آنچه به خود من کردم
دامنم گشت ز خون مژه گلگون این بود
آن گل عیش که من بی تو به دامن کردم
خرمن هستی خود سوختم از آه ببین
[...]
دامن خویش ز خون مژه گلشن کردم
در فراق تو چه گل ها که به دامن کردم
بر سر آتش سوزنده نشیمن کردم
معنی عشق تو را بر همه روشن کردم
کسی از دور فلک این همه اندیشه نکرد
که من از گردش آن نرگس رهزن کردم
خادم غیر شدم با همه غیرت عشق
[...]
بس که از آه سحر مشعله روشن کردم
دزد شب را سوی دل راه معین کردم
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.