گنجور

 
۱
۲۹۹
۳۰۰
۳۰۱
۳۰۲
۳۰۳
۵۱۰
 

صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۳۴

 

دل نازک به زبان بازی مژگان چه کند؟

سپر آبله با خار مغیلان چه کند؟

بیش ازین با من سودازده دوران چه کند؟

شومی جغد به این خانه ویران چه کند؟

سبکی کشتی نوح است گرانباران را

[...]

۱۱ بیت
صائب
 

صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۳۵

 

خرمن صبر به این برق عنانان چه کند؟

سپر عقل به این سخت کمانان چه کند؟

ریشه در بیضه فولاد دواند جوهر

دل چون موم به این مور میانان چه کند؟

وعده بوسه به دوران خط سبز دهند

[...]

۱۲ بیت
صائب
 

صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۳۶

 

سالکان را ز جهان عشق تو بیگانه کند

سیل در بحر چرا یاد ز ویرانه کند؟

می شود جلوه بت راهنمایش به خدا

گر به اخلاص کسی خدمت بتخانه کند

از شبیخون نسیم سحر ایمن گردد

[...]

۸ بیت
صائب
 

صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۳۷

 

رفع دلتنگی من نشأه صهبا نکند

هیچ کس غنچه پیکان به نفس وا نکند

از سپر، تیر قضا روی نمی گرداند

سیل از خانه در بسته محابا نکند

گر شود دامن پیراهن یوسف صد چاک

[...]

۱۱ بیت
صائب
 

صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۳۸

 

مکث لب تشنه دیدار به جنت نکند

برق در بوته خاشاک اقامت نکند

قطره اش وصل سرچشمه حیوان گردد

هرکه گردنکشی از تیغ شهادت نکند

عمر را قامت خم باز ندارد ز شتاب

[...]

۹ بیت
صائب
 

صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۳۹

 

غم محال است که تدبیر دل من نکند

این نه برقی است که دلسوزی خرمن نکند

سرو چون قامت عاشق طلبی جلوه دهد

چه کند فاخته گر طوق به گردن نکند؟

ما و فرهاد به یک زخم ز عالم شده ایم

[...]

۷ بیت
صائب
 

صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۴۰

 

چرخ هرچند دل اهل هنر را شکند

چون خریدار که رسم است گهر را شکند

کاسه و کوزه افلاک، شکستن دارد

چند بیهوده دل اهل هنر را شکند

چه کمی چشم من از ابر بهاران دارد؟

[...]

۶ بیت
صائب
 

صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۴۱

 

دست تاک از اثر نشأه صهباست بلند

این رگ ابر ز سرچشمه میناست بلند

محمل لیلی ازین بادیه چون برق گذشت

همچنان گردن آهو به تماشاست بلند

سطری از دفتر سرگشتگی مجنون است

[...]

۹ بیت
صائب
 

صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۴۲

 

رتبه خط تو بالغ نظران می دانند

قدر یاقوت تو روشن گهران می دانند

شیوه چشم ترا اهل نظر می یابند

نشأه حسن ترا بیخبران می دانند

از نگاه تو چه یابند پریشان سخنان؟

[...]

۷ بیت
صائب
 

صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۴۳

 

یاد رویش نه چراغی است که خاموش کنند

نمکی نیست لب او که فراموش کنند

نکند باده روشن به خردهای ضعیف

آنچه چشمان سیه مست تو باهوش کنند

نیست ممکن که به معراج اجابت نرسد

[...]

۱۰ بیت
صائب
 

صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۴۴

 

درد را سوختگان تو به درمان ندهند

جگر تشنه به سرچشمه حیوان ندهند

بیقراران تو چون دامن صحرا گیرند

خار را فرصت گیرایی دامان ندهند

علم رسمی ورق سینه سیه ساختن است

[...]

۶ بیت
صائب
 

صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۴۵

 

کاهلانی که درین ره به هوس می آیند

دو قدم راه نپیموده به پس می آیند

هست در هرزه درایی خطر راهروان

رهزنان بیش به آواز جرس می آیند

برخورند از می جان بخش حیات آن جمعی

[...]

۷ بیت
صائب
 

صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۴۶

 

چه بهشتی است که آن بند قبا بگشایند

در فردوس به روی دل ما بگشایند

وسعت دایره کون و مکان چندان نیست

که به یکبار دل و دیده ما بگشایند

دولت باقی و این عالم فانی، هیهات

[...]

۱۶ بیت
صائب
 

صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۴۷

 

دانه از سینه خود مرغ نظر می چیند

صدف از حوصله خویش گهر می چیند

سخن عشق بود صیقل آیینه جان

از دل سوخته زنگار شرر می چیند

کام حرص است که از شهد نگردد شیرین

[...]

۹ بیت
صائب
 

صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۴۸

 

هرچه دریافت کلیم از نظر بینا بود

کف این بحر گهرخیز ید بیضا بود

نرسیدیم به جایی که ز پا بنشینیم

ساحل خار و خس ما کف این دریا بود

در فضایی که دل از تنگی جا می نالید

[...]

۹ بیت
صائب
 

صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۴۹

 

هرکه خامش شود از حادثه آزاد بود

خنده کبک دلیل ره صیاد بود

ده زبانی به بلای سیهت اندازد

لوح تعلیم بس از شانه شمشاد بود

دست گردون پر و بالم شکند چون جوهر

[...]

۶ بیت
صائب
 

صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۵۰

 

دل اهل نظر آن به که گرفتار بود

صحت چشم در آن است که بیمار بود

جسم در دامن جان بیهده آویخته است

نور خورشید کجا خانه نگهدار بود؟

سر به بالین فراغت نگذارد هرگز

[...]

۷ بیت
صائب
 

صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۵۱

 

تا به کی مردم چشمم هدف خار بود؟

رگ من جاده نشتر آزار بود

همچنان در ته دیوار شکسته است تنم

اگرم بال هما طره دستار بود

تازه و تر برساند به بهار دگرش

[...]

۸ بیت
صائب
 

صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۵۲

 

عشق لب تشنه بدمستی اظهار بود

گل این باغچه شیدایی دستار بود

پاس دام و قفس خویش بدار ای صیاد

ناله سوختگان خونی منقار بود

عزت غنچه این باغ به گلچین فرض است

[...]

۶ بیت
صائب
 

صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۵۳

 

تا خیال لب لعل تو مرا در سر بود

جگر سوخته ام خال لب کوثر بود

عشرت روی زمین بود سراسر از من

سایه سرو تو روزی که مرا بر سر بود

گرچه از حسن گلوسوز شکر دل می برد

[...]

۱۰ بیت
صائب
 
 
۱
۲۹۹
۳۰۰
۳۰۱
۳۰۲
۳۰۳
۵۱۰
 
تعداد کل نتایج: ۱۰۱۹۴