حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۱۱
کس ندارد خبر از واقعهٔ مشکل من
حاصلی نیست ز اندیشهٔ بیحاصل من
دشمنی نیست مرا از دل دیوانه بتر
هر زمان واقعه ای با سرم آرد دل من
می کشد یارم و خشنودم ازیرا که مرا
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۸۴
ای به هر موی شده بسته زلف دل من
وی به هر کوی شده در طلبت منزل من
این چنین در هم و پیچان ز چه گشته ست دلم
سایه زلف تو افتاد مگر در دل من
کارم از شکل سر زلف تو مشکل شده است
[...]
سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۱
بیخ عشق تو نشاندند بتا! در دل من
غم مهر تو فشاندند، در آب و گل من
تیر مژگان تو از جوشن جان میگذرد
بر دل من مزن ای جان که تویی در دل من
روز دیوان قیامت که منازل بخشند
[...]
صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۱۰۱
ای سرشته غم گیپا و کدک در دل من
سوخت در آتش بریان دل بی حاصل من
مشکلم بود که در حلقه گیپا چه بود
حل شد از دولت نان، شکر خدا مشکل من
فکر کر دم که دگر نان نخورم روزی چند
[...]
جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۷۴۸
نوبهاران که دمد شاخ گلی از گل من
غنچه هایش بود آغشته به خون دل من
بی تو زینسان که به جان آمدم از هستی خویش
زود باشد که شود کوی عدم منزل من
نبود همره جانم به جز اندیشه تو
[...]
امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۳ - تتبع شیخ
ز آتش عشق تو چون خاک شود منزل من
علم قبر بود شعله دود دل من
رنگ از خون دل و آب ز پیکان تو یافت
غنچه های غم و محنت که دمد از گل من
تیغ بر غیر زنی تا شوم از غصه هلاک
[...]
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۴۷
گر شوم خاک ره و سبزه دمد از گل من
حسرت سبزه خطت نرود از دل من
ای چراغ نظر و شمع شبستان همه
یکشب از شمع رخ افروخته کن محفل من
قصه درد دل از داغ تو تا کی گویم
[...]
اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۰۱
گرچه از داغ تو سوزد دل بیحاصل من
نزنم دم که کسی بو نبرد از دل من
جز سفال سگ کویت نشود خاک تنم
غیر از این خاصیتی نیست در آب و گل من
خانه روشن نشود تا تو نیایی ز درم
[...]
محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۸۷
ای خدنگ مژهات عقده گشای دل من
حل شده از تو به یک چشم زدن مشکل من
خون من ریزد اگر آن گل رعنا بر خاک
ندمد جز گل یک رنگی او از گل من
شادم از بیکسی خود که اگر کشته شوم
[...]
سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۱
کاش اکنون که به کوی تو بود منزل من
بود بر پای من این بند که دارد دل من
از پی رنجش ساعد به شهیدان ستم
دعوی آن است که در حشر کند قاتل من
در برم دل تپد از شوق خدنگت همه عمر
[...]
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۹۳۸
نه همین مهر تو آمیخت به آب و گل من
که مخمر شده ز آغاز ز مهرت دل من
دل من مشکل من بود همانا به جهان
تا نشد خون دل من حل نشد این مشکل من
تو بدل اندری و دل همه جا در پی تست
[...]
جیحون یزدی » دیوان اشعار » مراثی » شمارهٔ ۳ - درحوادث شام و مصیبت جگر گوشه امام علیهما السلام
بکجا رفت پدر از بر غمگین دل من
او که آگاه شد از حال من و منزل من
مگر آزرد و را صحبت ناقابل من
یا که افسرده شد از تیرگی محفل من
ملکالشعرا بهار » ترکیبات » منقبت
دیرگاهی است که کرده استمکاندر دلمن
به غم عشقش آمیخته آب وگل من
هله جز ناله و افغان نبود حاصل من
بفزوده است غمش مشکل برمشکل من
صابر همدانی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲
بی سبب نیست که تنگ است دل غافل من
دستبردی زده آن غنچه دهان بر دل من
زلفش از کارم اگر عقده گشائی نکند
من بر آنم که کسی حل نکند مشکل من
حاصلی گر بنظر میرسد از عمر منت
[...]