گنجور

 
اهلی شیرازی

زخم پنهان بردل عاشق تو میدانی زدن

هر کمان ابرو نداند تیر پنهانی زدن

تا نگردی آشنا در بحر عشقت راه نیست

گر نیی موسی قدم در نیل نتوانی زدن

عشرت آباد چمن گلبانگ بلبل را سزد

ما و کنج غم چو جغد و بانگ ویرانی زدن

می زدن از لعل شیرین در خور خسرو بود

کوهکن می بایدش بر سنگ پیشانی زدن

شرح حسنش گرچه اهلی نیک میدانی بگوی

زانکه از دانا خوش آید لاف نادانی زدن