گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

ای به هر موی شده بسته زلف دل من

وی به هر کوی شده در طلبت منزل من

این چنین در هم و پیچان ز چه گشته ست دلم

سایه زلف تو افتاد مگر در دل من

کارم از شکل سر زلف تو مشکل شده است

مشکل امروز که بگشاید ازو مشکل من

لب تو آب حیات ست و خطت ظلمت شب

جز همه تنگی و تاریکی ازو حاصل من

خسرو بی خبرم تا به غمت افتادم

خبرت هست ازین واقعه مشکل من

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
حکیم نزاری

کس ندارد خبر از واقعهٔ مشکل من

حاصلی نیست ز اندیشهٔ بی‌حاصل من

دشمنی نیست مرا از دل دیوانه بتر

هر زمان واقعه ای با سرم آرد دل من

می کشد یارم و خشنودم ازیرا که مرا

[...]

سلمان ساوجی

بیخ عشق تو نشاندند بتا! در دل من

غم مهر تو فشاندند، در آب و گل من

تیر مژگان تو از جوشن جان می‌گذرد

بر دل من مزن ای جان که تویی در دل من

روز دیوان قیامت که منازل بخشند

[...]

صوفی محمد هروی

ای سرشته غم گیپا و کدک در دل من

سوخت در آتش بریان دل بی حاصل من

مشکلم بود که در حلقه گیپا چه بود

حل شد از دولت نان، شکر خدا مشکل من

فکر کر دم که دگر نان نخورم روزی چند

[...]

جامی

نوبهاران که دمد شاخ گلی از گل من

غنچه هایش بود آغشته به خون دل من

بی تو زینسان که به جان آمدم از هستی خویش

زود باشد که شود کوی عدم منزل من

نبود همره جانم به جز اندیشه تو

[...]

امیرعلیشیر نوایی

ز آتش عشق تو چون خاک شود منزل من

علم قبر بود شعله دود دل من

رنگ از خون دل و آب ز پیکان تو یافت

غنچه های غم و محنت که دمد از گل من

تیغ بر غیر زنی تا شوم از غصه هلاک

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه