گنجور

جمال‌الدین عبدالرزاق » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۸ - یمدح الصدر السعید امین الدین صالح المستوفی

 

ایکه خورشید ز رای تو منور گردد

عالم از نفحه خلق تو معطر گردد

خواجه شرق امین الدین صالح که فلک

پیش فرمان تو خم گیرد و چنبر گردد

جرم خورشید اگر از دل تو نور برد

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق
 

سراج قمری » گزیدهٔ اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳

 

هرکه را غیبتی از خویش میسر گردد

در مقام ملکش خانه مقرر گردد

جان صافی تو، زآلایش تن، تیره شده ست

هرچه روشن بود، از خاک مکدر گردد

پری و دیوتو، حرص و غضب غالب توست

[...]

سراج قمری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۴۱۰

 

اگرم باز ملاقات میسّر گردد

بخت باز آید و ادبار ز من برگردد

گرچه با هم چو منی وصلِ تو از رویِ قیاس

صورتی نیست که در عقل مصوّر گردد

هم بکوشم که به هر گاه که یک روی کنند

[...]

حکیم نزاری
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۵۳

 

ای که از خاک درت دیده منور گردد

وصف روحت چو کنم، روح معطر گردد

دیده در زیر قدمهات نمی گرید، از آن

که مبادا کف پای تو به خون تر گردد

گوش بگرفت، چو بشنید رقیبت سخنم

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

جلال عضد » دیوان اشعار » غزلیّات » شمارهٔ ۶۶

 

تا کی اندر طلبت دل به جهان در گردد

بی سرو پا شده چون حلقه به هر در گردد

شمع سان جان من از هجر لب شیرینت

چون بگرید ز سر سوز منوّر گردد

مهر روی تو در آیینه دل هست چنانک

[...]

جلال عضد
 

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۳ - حقه لعل

 

فکر رایت کنم اندیشه منور گردد

یاد خلقت کنم انفاس معطر گردد

سلمان ساوجی
 

کلیم » دیوان اشعار » ترجیعات و ترکیبات » شمارهٔ ۲ - در رثاء حاج محمد جان قدسی و تاریخ فوت او

 

کی ز دل کلفت این حادثه کمتر گردد

مگر آنروز که قدسی ز سفر برگردد

من گرفتم که فلک فکر تلافی دارد

راحتی کو که باین رنج برابر گردد

هیچ رو نیست ز دوران دو رو خاطرخواه

[...]

کلیم
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۶۱۲

 

حسن در هر نگهی عالم دیگر گردد

به نسیمی ورق لاله و گل بر گردد

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۵۶

 

آب خوب است لب خشکی ازو تر گردد

گره دل شود آن قطره که گوهر گردد

خار پیراهن ماهی است به اندازه فلس

جای رحم است بر آن کس که توانگر گردد

هرکه قانع به در دل نشود از درها

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۵۷

 

سخن عشق محال است مکرر گردد

بحر در هر نفسی عالم دیگر گردد

سخن عشق به تکرار ندارد حاجت

کی تهی حوصله بحر ز گوهر گردد؟

از جنون حرف مکرر نه شنیده است کسی

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۵۸

 

حسن در هر نگهی عالم دیگر گردد

به نسیمی ورق لاله و گل برگردد

گل رویی که نیاید ز لطافت به خیال

چه خیال است در آیینه مصور گردد؟

می رود خود بخود از کار دل خونشده ام

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۵۹

 

هرکه باریک شد از فکر، سخنور گردد

رشته شیرازه جمعیت گوهر گردد

بیش ازین تاب ندارم، به جنون خواهم زد

شانه تا چند در آن زلف، سراسر گردد؟

دیدنش می برد از هوش نظر بازان را

[...]

صائب تبریزی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۲۰۲

 

دل اگر شیفته موجه ساغر گردد

رویش از قبله ابروی بتان برگردد

دست خورده است قدح گر همه جمشید بود

خانه زاد است گر آیینه سکندر گردد

اسیر شهرستانی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۴۷۴

 

بی رقیبت شبی ار وصل میسر گردد

در بهشت ابدت حور مقدر گردد

گرد هر شمع چو پروانه چه گردی زهوس

سگ نه بینی که همه عمر بیک در گردد

در دونان چه زنی خواجه پی لقمه نان

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۱۵۶ - نظامی گنجوی قُدِّسَ سِرُّه

 

نفس اگر پیر شود سهل نباشد زان رو

کاژدها گردد ماری که قوی‌تر گردد

تو خدا را شو اگر جمله جهان گیرد آب

به خدا گر سر مویی قدمت تر گردد

یاوری کن همه را تا همه یار تو شوند

[...]

رضاقلی خان هدایت
 

قاآنی » قطعات » شمارهٔ ۳۵

 

ای وزیری که به دهر آنچه بود دلخواهت

همه از فضل خداوند میسر گردد

گر چکد نقطه‌ای از کلک تو در بحر محیط

چون سخنهای تو موجش همه‌ گوهر‌ گردد

پشه در سایهٔ اقبال تو سیمرغ شود

[...]

قاآنی
 

ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل سوم - سوگواری‌ها » شمارهٔ ۳۷ - شافع محشر

 

که گمان داشت خزان، گلشن حیدر گردد

که گمان داشت که گل ها همه پرپر گردد

که گمان داشت که از ضربت شمشیر جفا

لاله گون تارک نورانی اکبر گردد

که گمان داشت لب تشنه لب آب، جدا

[...]

ترکی شیرازی
 

پروین اعتصامی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۶

 

فلک، ای دوست، ز بس بی‌حد و بی‌مر گردد

بد و نیک و غم و شادی همه آخر گردد

ز قفای من و تو، گرد جهان را بسیار

دی و اسفند مه و بهمن و آذر گردد

ماه چون شب شود، از جای به جایی حیران

[...]

پروین اعتصامی