ای که از خاک درت دیده منور گردد
وصف روحت چو کنم، روح معطر گردد
دیده در زیر قدمهات نمی گرید، از آن
که مبادا کف پای تو به خون تر گردد
گوش بگرفت، چو بشنید رقیبت سخنم
گوش ابلیس چو قرآن شنود کر گردد
ناوکی بر دل ریشم فگن، ای دیده من
تا بود ریش درونم به برون سر گردد
ای بسا جان به سر کوی تو شد خون و هنوز
می رود تا به سر کوی تو محشر گردد
سازمش خون و به پیش سگت اندازم، اگر
بی جراحت ز سر کوی تو دل برگردد
اشک خسرو همه از خون جگر ساخته است
از قدمهات چو ریزم، همه گوهر گردد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و زیبایی محبوبی است که تأثیر عمیقی بر روح شاعر دارد. شاعر از نور و خوشبویی روح معشوق سخن میگوید و اشاره میکند که دیدهاش به خاطر قدمهای محبوب نمیگرید تا مبادا پای او به خون بیفتد. او گوش ابلیس را کر میکند تا نشوند و از درد و رنج دلش که تحت تأثیر عشق است مینالد. شاعر به نوعی تسلیم شده و ready to sacrifice خود را برای محبوب نشان میدهد. در نهایت، شاعر از اشکهایش به عنوان جان و خون جگر یاد میکند و این احساسات را با زیورهای گرانبها مقایسه میکند.
هوش مصنوعی: ای کسی که نور چشمان من از خاک در تو تابیده میشود، اگر بخواهم تو را توصیف کنم، روح من هم خوشبو و معطر خواهد شد.
هوش مصنوعی: چشمانم به خاطر تو نمی گرید، چون نکند پای تو را به خون آلوده کند.
هوش مصنوعی: چون رقیب من صحبتهایم را شنید، تو گوش خود را بست و مانند ابلیس که وقتی قرآن میشنود، کر میشود، تو نیز بیتوجه شدی.
هوش مصنوعی: ای چشم من، وقتی که دل من زخمدیده است، تا زمانی که احساساتم در درونم باقیمانده، حتماً بگذار که این دردها به بیرون نیز برسند.
هوش مصنوعی: بسیاری از جانها برای رسیدن به کوی تو جان باختهاند و هنوز هم عدهای در حال رفتن هستند تا به آنجا برسند و همه چیز به هم ریخته شود.
هوش مصنوعی: اگر کسی جز با درد و زخم از حضور تو فاصله بگیرد، من جان و قلبم را فدای تو کرده و آن را به پای سگت میریزم.
هوش مصنوعی: خسرو با اشکهایش، که از درد قلبش نشأت گرفته، به زیبایی بیان میکند که وقتی از پای تو قدم برمیدارم، تمامی این اشکها به گوهر تبدیل میشوند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ایکه خورشید ز رای تو منور گردد
عالم از نفحه خلق تو معطر گردد
خواجه شرق امین الدین صالح که فلک
پیش فرمان تو خم گیرد و چنبر گردد
جرم خورشید اگر از دل تو نور برد
[...]
هرکه را غیبتی از خویش میسر گردد
در مقام ملکش خانه مقرر گردد
جان صافی تو، زآلایش تن، تیره شده ست
هرچه روشن بود، از خاک مکدر گردد
پری و دیوتو، حرص و غضب غالب توست
[...]
اگرم باز ملاقات میسّر گردد
بخت باز آید و ادبار ز من برگردد
گرچه با هم چو منی وصلِ تو از رویِ قیاس
صورتی نیست که در عقل مصوّر گردد
هم بکوشم که به هر گاه که یک روی کنند
[...]
فکر رایت کنم اندیشه منور گردد
یاد خلقت کنم انفاس معطر گردد
تا کی اندر طلبت دل به جهان در گردد
بی سرو پا شده چون حلقه به هر در گردد
شمع سان جان من از هجر لب شیرینت
چون بگرید ز سر سوز منوّر گردد
مهر روی تو در آیینه دل هست چنانک
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.