گنجور

 
قاآنی

ای وزیری که به دهر آنچه بود دلخواهت

همه از فضل خداوند میسر گردد

گر چکد نقطه‌ای از کلک تو در بحر محیط

چون سخنهای تو موجش همه‌ گوهر‌ گردد

پشه در سایهٔ اقبال تو سیمرغ شود

باز از هیبت قهر تو کبوتر گردد

قطره از تربیتت لؤلؤ رخشنده شود

ذرّه از مهر تو خورشید منوّر گردد

گر به بال پشه‌ای صورت حزم توکشند

بال او سخت‌تر از سدّ سکندر گردد

میر ملک جم از آنجا که تو را دارد دوست

زیبد ار قدر تو با عرش برابرگردد

چند محروم ز لطف تو شود قاآنی

دل چون آینه‌اش از چه مکدرگردد

در علاج غمش امروز بکن تدبیری

کانچه تدبیر نمایی تو مقدر گردد

حالی او تشنهٔ آبست و تویی رود روان

از لب رود روان تشنه چسان برگردد

گرچه صد ره چو قلم تو بریش بند از بند

همچنان در ره اخلاص تو با سر گردد