گنجور

 
ترکی شیرازی

که گمان داشت خزان، گلشن حیدر گردد

که گمان داشت که گل ها همه پرپر گردد

که گمان داشت که از ضربت شمشیر جفا

لاله گون تارک نورانی اکبر گردد

که گمان داشت لب تشنه لب آب، جدا

دست عباس علمدار، ز پیکر گردد

که گمان داشت که قاسم به مصاف ایثار

پاره پاره تنش از نیزه و خنجر گردد

که گمان داشت که شاه شهدا با لب خشک

خنجرش از دم شمشیر، ز خون تر گردد

که گمان داشت که در کوفه، سر شاه حجاز

میهمان، خانهٔ خولی ستمگر گردد

که گمان داشت پس از قتل حسین بی علی

به سوی شام روان زینب اطهر گردد

که گمان داشت سکینه به ره شام بلا

همسفر با پسر سعد بد اختر گردد

این همه جور و جفا دید حسین بی علی

تا که در روز جزا، شافع محشر گردد

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
جمال‌الدین عبدالرزاق

ایکه خورشید ز رای تو منور گردد

عالم از نفحه خلق تو معطر گردد

خواجه شرق امین الدین صالح که فلک

پیش فرمان تو خم گیرد و چنبر گردد

جرم خورشید اگر از دل تو نور برد

[...]

سراج قمری

هرکه را غیبتی از خویش میسر گردد

در مقام ملکش خانه مقرر گردد

جان صافی تو، زآلایش تن، تیره شده ست

هرچه روشن بود، از خاک مکدر گردد

پری و دیوتو، حرص و غضب غالب توست

[...]

حکیم نزاری

اگرم باز ملاقات میسّر گردد

بخت باز آید و ادبار ز من برگردد

گرچه با هم چو منی وصلِ تو از رویِ قیاس

صورتی نیست که در عقل مصوّر گردد

هم بکوشم که به هر گاه که یک روی کنند

[...]

امیرخسرو دهلوی

ای که از خاک درت دیده منور گردد

وصف روحت چو کنم، روح معطر گردد

دیده در زیر قدمهات نمی گرید، از آن

که مبادا کف پای تو به خون تر گردد

گوش بگرفت، چو بشنید رقیبت سخنم

[...]

سلمان ساوجی

فکر رایت کنم اندیشه منور گردد

یاد خلقت کنم انفاس معطر گردد

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه