فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۷۴
فیض از اهل نجات است یقین میدانم
گو چرا زانکه در این شیوه ثباتم دادند
فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۷۷
پادشاهان جهان جمله گدای در تست
هر که را هر که کند مدح همه زان تو باد
فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۴۲
عمرت ای فیض گر اینسان گذرد روز به روز
دانم از پیش که احوال نسیمم چه شود
فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۴۹
فیض نومید مشو در غم هجران و منال
شاید ار بشنود آه سحرم باز آید
فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۵۰
سعی کن فیض که خود را برسانی به امام
تا بسوزند ز رشک تو خس و خامی چند
فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۵۴
تشنهتر شد دل و جان در طلب شاه زمان
تا به حدی که چو فیض این همه غوغا میکرد
فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۵۵
فیض اگر در ره تقوی قدمش سست آمد
دست اخلاص به دامان شما محکم زد
فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۵۶
نگذارید چنین وضع جهان را ای فیض
در همه کار حسابی و شماری گیرند
فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۶۳
فیض از نائب حق در ره حق همت خواه
که در این عصر جز او صاحب همت نبود
فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۶۶
در دل فیض غم هجر تو گردیده گره
این گره را بود آن کز دل ما بگشایند
فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۷۲
دوست را گر سر پرسیدن بیمار غم است
گو بیا خوش که هنوزش نفسی میآید
فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۷۴
فیض از اهل نجات است یقین میدانم
گو چرا زانکه در این شیوه ثباتم دادند
فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۷۷
پادشاهان جهان جمله گدای در تست
هر که را هر که کند مدح همه زان تو باد
واعظ قزوینی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۴۳
حرف بالای تو گفتم، سخنم گشت بلند
یا مژگان تو کردم، نفسم گیرا شد!
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۲
دیده چرخ به ظالم نگران خواهد بود
تیر را گوشه ابرو ز کمان خواهد بود
قسمت بیهوده گو در همه جا روزردیست
از سفر سود جرس آه و فغان خواهد بود
مال غارت زده از حاکم ده باید جست
[...]
سیدای نسفی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۹
بی رخت گل به گلستان سر بی تن باشد
غنچه بر شاخ هوا سنگ فلاخن باشد
داغ در سینه گرمم چو نفس جا دارد
منزل سوختگان گوشه گلخن دارد
دیدن لاله کند تازه گل داغ مرا
[...]
سیدای نسفی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۲
نکته سنجان جهانند لبالب ز حسد
نیست بر صفحه اوراق من اندیشه بد
هر شب از خانه من آمده جویند مدد
هر خیالی که برو فخر کنند اهل خرد
قصاب کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۸
ذره از پرتو خورشید سماعی دارد
سزد از عکس تو گر رقصکنان برخیزم
ملا احمد نراقی » معراج السعادة » باب چهارم » فصل - معالجه مرض حسد با علم و عمل
دنیی آن قدر ندارد که بر آن رشک برند
ای برادر که نه محسود بماند نه حسود
قائم مقام فراهانی » منشآت » رسالهها » شمایل خاقان - قسمت دوم
حسن روی تو بیک جلوه که در آینه کرد
این همه نقش در آئینه اوهام افتاد