مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۹۲
اختران را شب وصلست و نثارست و نثار
چون سوی چرخ عروسیست ز ماه ده و چار
زهره در خویش نگنجد ز نواهای لطیف
همچو بلبل که شود مست ز گل فصل بهار
جدی را بین به کرشمه به اسد مینگرد
[...]

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۹۳
روستایی بچهای هست درون بازار
دغلی لاف زنی سخره کنی بس عیار
که از او محتسب و مهتر بازار بدرد
در فغانند از او از فقعی تا عطار
چون بگویند چرا میکنی این ویرانی
[...]

مجد همگر » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۸
باری آن روی نکو را به وفا نیکودار
که گل تیره کند تربیت گل به بهار

سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۵ - در وصف بهار
بامدادی که تفاوت نکند لیل و نهار
خوش بود دامن صحرا و تماشای بهار
صوفی از صومعه گو خیمه بزن بر گلزار
که نه وقتست که در خانه بخفتی بیکار
بلبلان وقت گل آمد که بنالند از شوق
[...]

ابن یمین » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ٩۵ - وله ایضاً
روز نوروز و می اندر قدح و ما هشیار
راستی هست برینکار خرد را انکار
باز در بزم چمن نرگس سرمست نهاد
بر سر تبسی ء سیمین قدح زر عیار
بار دیگر بتماشا شه خوبان چمن
[...]

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۱
حبّذا پای گل و صبحدم و فصل بهار
باده در دست و هوا در سر و لب بر لب یار
بی رخ یار هوای گل و گلزارم نیست
زانک با دست نسیم چمن و بوی بهار
همه بتخانه ی چین و نگارست ولیک
[...]

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » ترکیبات » شمارهٔ ۱ - فی مدح الصاحب الاعظم تاج الدین احمد العراقی طاب مثواه
آنک اقبال شد از بندگیش دولتیار
گشت میمون و مبارک بقبولش دینار
مهر در کوکبه اش مشرقی محمل کش
ماه دربار گهش مغربی مشعله دار
خاک پایش شده در چشم کواکب سرمه
[...]

سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۶ - در مدح امیر شیخ حسن
دجله عمری است، تر وتازه که خوش می گذرد
ساقیا می گذر عمر به عطلت مگذار!
چند پیچیم چو زلفین تو در دور قمر ؟
چند باشیم چو چشمان تو در عین خمار؟
کار آن است تو را کار ، ورت صد کار است
[...]

سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۵۰
پسته آن بت شکر لب شیرین گفتار
بسخن بر من شوریده شکر کرد نثار
از سخن گلشکری کرد و بمن داد بلطف
گل بلبل سخن و طوطی شکر گفتار
مست بودم که مرا کشت و دگر جان بخشید
[...]

سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۵۲
چند گفتم که فراموش کنم صحبت یار
یاد او می دهدم رنگ گل و بوی بهار
بلبل از وصلت گل بانگ برآورده چنانک
در چمن ناله کند مرغ جدا مانده ز یار
چون ز چنگ غمش آهنگ فغان پست کنم
[...]

سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۵۳
ای بت سنگ دل و ای صنم سیم عذار
بر رخ خوب تو عاشق فلک آینه دار
ناگهان چون بگشادی در دکان جمال
گل فروشان چمن را بشکستی بازار
سوره یوسف حسن تو همی خواند مگر
[...]

عبید زاکانی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۴ - در تضمین مطلع یکی از قصاید سعدی گوید
چه تفاوت کند ار زانکه بیائی بر ما
« بامدادان که تفاوت نکند لیل و نهار»
دست در دامن می زن که از این پس همه روز
« خوش بود دامن صحرا و تماشای بهار »

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۵۷۷
چهره ام دیده چه حاصل که به خون کرد نگار
که برون نقش و نگارست و درون ناله زار
بار گویند که دارد سر عاشق کشتن
خبر عاشقی من برسانید به یار
این محال است که ما هر دو ز هم می طلبیم
[...]

قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۶۹
ساقیا، مست خرابیم، بما جامی آر
پیش ما شیشه می آر ولی عذر میآر
ساقیا، مستم و شوریده، نمیدانم چیست؟
جام جمشید بمن ده، که خرابم ز خمار
ساقیا، لطف کن و باده صافی در ده
[...]

قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸۱
هر که هشیار درین دیر مغانش مگذار
سر تسلیم ندارد، سرش از تن بردار
من همان لحظه بدریای یقین تو رسم
که دلم ابر کرم گردد و چشمم در بار
ساقی، از روز ازل بنده مسکین توایم
[...]

حیدر شیرازی » دیوان مونس الارواح » غزلیات » شمارهٔ ۱۳ - فی مدح سلطان حسین شیرازی
روز نوروز و هوای چمن و فصل بهار
خوش بود جام می و بوی گل و روی نگار
از گل و نسترن و یاسمن و سرو و سمن
باغ پرنقش و نگارست، زهی نقش و نگار!
بر لب ساغر گل، عکس می شورانگیز
[...]

حیدر شیرازی » دیوان مونس الارواح » غزلیات » شمارهٔ ۱۴ - غزل
ای سمن عارض مه پیکر شیرین گفتار
وی زده دایره بر گرد گل از مشک تتار
نرگس مست تو در باغ ارم باده فروش
سنبل پست تو بر برگ سمن غالیه بار
زلف پرچین تو آشفته دلی در فردوس
[...]

حیدر شیرازی » دیوان مونس الارواح » غزلیات » شمارهٔ ۱۹ - و له ایضا
روز نوروز و می و مطرب و معشوق و بهار
مستی و عشرت و آغوش و بر و بوس و کنار
سمن و نسترن و یاسمن و سرو چمن
سوسن و برگ گل و جام می و روی نگار
کام و آرام و نشاط و طرب و عیش و خوشی
[...]

صوفی محمد هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱
ساقیا عید صیام آمد و هنگام بهار
به علی رغم صراحی شکنان باده بیار
از سر کوی تو هرگز نروم سوی چمن
بی جمال تو بود در نظر من گل خار
عمر چون باد وزان است و فلک حادثه زای
[...]

صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۱۵۳ - قال رخوت البیت فی لسان الحال المسماه
دوش در خانه به من تخت شد اندر گفتار
گفت دارم ز تو ای خواجه شکایت بسیار
من که محبوس درین کنج سرای تو شدم
در شب و روز بگو چند نشینم بیکار
نه امید که به زیر تو در آیم روزی
[...]
