ساقیا، مست خرابیم، بما جامی آر
پیش ما شیشه می آر ولی عذر میآر
ساقیا، مستم و شوریده، نمیدانم چیست؟
جام جمشید بمن ده، که خرابم ز خمار
ساقیا، لطف کن و باده صافی در ده
صاف اگر نیست، بیا، دردی دردی بمن آر
ساقیا، باده بیاور، که خرابیم همه
مرد هشیار برین در مگذاری، زنهار!
کار از شیخی و مولا صفتی ناید راست
جهد آن کن که بیک بار ببری زنار
جهد کن، جهد، که خود را بشناسی بیقین
که بغیر از تو درین دار ندیدم دیار
قاسمی، کشته آن یار شو و کم زن باش
چو تویی را بچنین حال که آرد بشمار؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره حال و هوای مستی و سرخوشی است. شاعر از ساقی میخواهد که جامی به او بدهد تا از خمار و بیخبری رهایی یابد. او به شدت تحت تأثیر باده و مستیاش است و از ساقی درخواست میکند که بادهای صاف به او بدهد. در ادامه، شاعر به این نکته اشاره میکند که هشیاری در این دنیا نمیتواند به او کمک کند و تنها با مستی و حقیقت وجود خود را میتواند بشناسد. او در نهایت به عشق و حال و روز یار اشاره میکند و به اینگونه حالهای ناشی از عشق و مستی میپردازد.
هوش مصنوعی: ای ساقی، ما در حال مستی و شیدایی هستیم، پس برای ما جامی بیاور. اما شیشهٔ می را نیاور و از تو خواهش میکنم که عذر و بهانهای نیاور.
هوش مصنوعی: ای ساقی، من در حال مستی و بیقراری هستم و نمیدانم چه بر من گذشته است. به من جام جمشید را بده که به خاطر خماری به شدت خراب شدهام.
هوش مصنوعی: ای ساقی، خواهش میکنم که کمی شراب خالص به من بدهی. اگر امکانش نیست، هر نوع دردی که هست به من برسان.
هوش مصنوعی: ای ساقی، شراب بیاور، چون همه ما در حال نابودی هستیم. مردان هوشیار را در اینجا نیاور، خواهش میکنم!
هوش مصنوعی: اگر فقط به ظواهر و اسم و رسم پایبند باشی، هیچ فایدهای نخواهی برد؛ بهتر است تلاشت را در جهت عمل واقعی و اصلاح فکرت قرار بده تا یکبار از قید و بندهای نااساسی رها شوی.
هوش مصنوعی: سعی کن و تلاش کن که خودت را بشناسی؛ به یقین میگویم که جز خودت در این دنیا کسی را ندیدم.
هوش مصنوعی: به دوستی که محبوبش را از دست داده، بگو با این شرایطی که داری، به جای اینکه فقط غمگین و ناکام باشی، بهتر است به یاد آن یار بجنگی و با قاطعیت بیشتری به جلو پیش بروی. در این حال، آیا میدانی که چه مقدار میتوانی تلاش کنی و در نهایت به چه چیزهایی دست یابی؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گر شود بحر کف همت تو موج زنان
ور شود ابر سر رایت تو توفان بار
بر موالیت بپاشد همه در و گوهر
بر اعادیت ببارد همه شخکاسه و خار
ای ز کار آمده و روی نهاده به شکار
تیغ و تیر تو همی سیر نگردند ز کار
گاه تیغ تو بر آرد ز سر دشمن گرد
گاه تیر تو بر آرد ز بر شیر دمار
هیبت تیغ تو و تیر تو دارد شب و روز
[...]
دی در آمد ز در آن لعبت زیبا رخسار
نه چنان مست بغایت ، نه بغایت هشیار
طربی در دل آن ماه نو آیین زنبیذ
اثری در سر آن لعبت زیبا رخسار
از زخم زلفش برگ سمنش غالیه پوش
[...]
بوستانبانا امروز به بستان بدهای؟
زیر آن گلبن چون سبز عماری شدهای؟
آستین برزدهای دست به گل برزدهای؟
غنچهای چند ازو تازه و تر بر چدهای؟
دستهها بسته به شادی بر ما آمدهای؟
[...]
هرکه در پیش تو بر خاک بمالد رخسار
ملک کونین مسخّر بودش لیل و نهار
دگران گر به قدم بر سر کوی تو روند
من به سر بر سر کوی تو روم مجنونوار
سلطنت غیر تو کس را نسزد ز انکه به لطف
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.