گنجور

 
قاسم انوار

هر که هشیار درین دیر مغانش مگذار

سر تسلیم ندارد، سرش از تن بردار

من همان لحظه بدریای یقین تو رسم

که دلم ابر کرم گردد و چشمم در بار

ساقی، از روز ازل بنده مسکین توایم

دفع مخموری ما جام رها کن، خم آر

هر کسی را ز شرابات خدا بخش رسید

زاهد آمد که: مرا بخش ولیکن خروار

هر که منصور شد، او جام «انالحق » برداشت

چون تو منصور شدی جام «انالحق » بردار

گر ز مستان حقی، در ره تحقیق و یقین

باده می نوش ولی کاسه مستان مشمار

قاسمی، در دو جهان بر خور از آن یار نکو

تا نهم نام تو در هر دو جهان برخوردار

 
 
 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
رودکی

گر شود بحر کف همت تو موج زنان

ور شود ابر سر رایت تو توفان بار

بر موالیت بپاشد همه در و گوهر

بر اعادیت ببارد همه شخکاسه و خار

فرخی سیستانی

ای ز کار آمده و روی نهاده به شکار

تیغ و تیر تو همی سیر نگردند ز کار

گاه تیغ تو بر آرد ز سر دشمن گرد

گاه تیر تو بر آرد ز بر شیر دمار

هیبت تیغ تو و تیر تو دارد شب و روز

[...]

مشاهدهٔ ۴ مورد هم آهنگ دیگر از فرخی سیستانی
ازرقی هروی

دی در آمد ز در آن لعبت زیبا رخسار

نه چنان مست به غایت، نه به غایت هشیار

طربی در دل آن ماه نو آیین ز نبیذ

اثری در سر آن لعبت زیبا رخسار

از خم زلفش برگ سمنش غالیه پوش

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از ازرقی هروی
منوچهری

بوستانبانا امروز به بستان بده‌ای؟

زیر آن گلبن چون سبز عماری شده‌ای؟

آستین برزده‌ای دست به گل برزده‌ای؟

غنچه‌ای چند ازو تازه و تر بر چده‌ای؟

دسته‌ها بسته به شادی بر ما آمده‌ای؟

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از منوچهری
عبدالقادر گیلانی

هرکه در پیش تو بر خاک بمالد رخسار

ملک کونین مسخّر بودش لیل و نهار

دگران گر به قدم بر سر کوی تو روند

من به سر بر سر کوی تو روم مجنون‌وار

سلطنت غیر تو کس را نسزد ز انکه به لطف

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه