گنجور

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۹۶ - در مدح ابونصر محمد

 

ای نگاری که ز دل کفر و ز رخ دین آری

دل من بردی و کردی رخ من دیناری

چشم تو دین برباید رخ تو باز دهد

چه بلائی تو که هم دین بر و هم دین آری

گل با خار بود نرگس بی خار بود

[...]

قطران تبریزی
 

ظهیر فاریابی » قصاید » شمارهٔ ۷۵

 

هر کجا تازه بخندید گل رخساری

بر رخم بشکفد از خون جگر گلزاری

عشق بازی به جهان کار چو من بی کاریست

که جزین کار ندانم من ومشکل کاری

بر دل از عشق حرج نیست که نادر یابی

[...]

ظهیر فاریابی
 

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۰

 

خبر از عیش ندارد که ندارد یاری

دل نخوانند که صیدش نکند دلداری

جان به دیدار تو یک روز فدا خواهم کرد

تا دگر برنکنم دیده به هر دیداری

یعلم الله که من از دست غمت جان نبرم

[...]

سعدی
 

همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۹

 

ای نسیم سحری هیچ سر آن داری

کز برای دل من روی به جانان آری

پیش آن جان و جهان عرض کنی بندگیم

باز بر لوح دلش نقش وفا بنگاری

ور مجالی بودت گو که فلان می‌گوید

[...]

همام تبریزی
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۸۶

 

آخر ای دوست به من به من باز نظر کن باری ‌

چه شود گر شود آسوده ز یاری یاری

گاه گاهی چه شود گر به سرم برگذری

تا مرا هم به خیالت شود استظهاری

ترکِ طوفِ چمن باغِ وفا نتوان کرد

[...]

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۹۵

 

من نه آنم به حقیقت که تو می پنداری

بی خبر باش گر از من خبری می داری

باز پرداخته ام دانش خودبینی خویش

از من ای یار نیاید که به من هیچ آری

خودی تو همه هیچ است همه گویی او بود

[...]

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۰۲

 

می‌روی می‌دهدت دل که مرا بگذاری

برو اکنون تو و نامردمی و نایاری

بر من و زاری و تنهاییِ من رحمت کن

مکن ای یار به آزار دلی بی‌زاری

ما نکردیم گناهی که بود موجبِ خشم

[...]

حکیم نزاری
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٨٢٢

 

جهد کردیم بسی تا دو سه روزی ز حیات

دم بر آریم بکام دل خود با یاری

عمر شد در سر این آرزو و دست نداد

آنکه آید بکفم تازه گل بی خاری

من تهیدستم و آزاده چو سرو از پی آن

[...]

ابن یمین
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۰

 

ای دلم ز زلف سیهت زنّاری

نافه ی مشک تتار از سر زلفت تاری

خط مشکین تو از غالیه بر صفحه ی ماه

گرد آن نقطه ی موهوم کشد پرگاری

بر گل عارضت آن خال سیاه افتادست

[...]

خواجوی کرمانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۲۱

 

ای ز بازار جهان حاصل تو گفتاری

عمر تو موسم کارست و جهان بازاری

اندرآن روز که کردار نکو سود کند

نکند فایده گر خرج کنی گفتاری

همچو بلبل که برافراز گلی بنشیند

[...]

سیف فرغانی
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۰۴

 

حاش لله که مرا جز تو بود دلداری

یا دلم غیر غم عشق گزیند یاری

غم حال من بی دل بخور امروز که نیست

به جهانم بجز از عشق رخت غمخواری

زارم از عشق رخ خوب تو دریاب مرا

[...]

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۰۶

 

نیست یاری به جهان مثل تو کس دلداری

چابکی سروقدی سیم بری عیاری

خلق گویند که بدخوست برو ترکش کن

چون توانم که کنم ترک چنان دلداری

در حریم حرم وصل تو خواهم که کنم

[...]

جهان ملک خاتون
 

شاه نعمت‌الله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۱۴

 

در خرابات مجو همچو من میخواری

که به عمری نتوان یافت چنین خماری

کار سودازدگان عاشقی و میخواریست

هر کسی در پی کاری و سر بازاری

دل ما بود امینی و امانت عشقش

[...]

شاه نعمت‌الله ولی
 

حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۵۲

 

بسته ام دل بغم عشق پری رخساری

صنم سیمبری حور ملک کرداری

شادی خاطر هر شیفته غمگینی

مرهم سینه هر سوخته بیماری

دلبری سرو قدی سیمبری مهروئی

[...]

حسین خوارزمی
 

خیالی بخارایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۱

 

ای گذشته قدت از سرو به خوش رفتاری

لبت از قند گرو برده به شیرین کاری

عادت غمزهٔ خونریز تو عاشق کشتن

شیوهٔ نرگس دلجوی تو مردم داری

ظاهراً تا نبرد دل ز پریشانی چند

[...]

خیالی بخارایی
 

خیالی بخارایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷۰

 

ما نداریم به غیر از جگرِ افگاری

کو طبیبی که شود چاره گرِ بیماری

بار هجر تو گران است مرا بر دل ریش

که بیابیم شبی بر در خدمت باری

دل به سودای تو در باخته ام لیک چه سود

[...]

خیالی بخارایی
 

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » قطعات » شمارهٔ ۴۱

 

دست در تن تن بسیار مزن ای مطرب

رونقی می دهش از شعر نکو گفتاری

جان این تن تن بیهوده تو شعر خوش است

هست هر تن که در او جان نبود مرداری

جامی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۸۳

 

نیست از همت خود با دو جهانم کاری

همتی دارم اگر هیچ ندارم باری

قیمت عمر ندانست و نداند هرگز

هرکرا نیست بیوسف صفتی بازاری

نیست غم گر دلم از شوق تو بسیار نماند

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید مصنوع » قصیدهٔ سوم در مدح شاه اسماعیل » بخش ۳ - دایره مرکب مدور

 

نوبهارست و گل آتش زده در هر خاری

لاله را چشم چهار از پی گلرخساری

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید مصنوع » قصیدهٔ سوم در مدح شاه اسماعیل » بخش ۳ - دایره مرکب مدور

 

نوبهارست و گل آتش زده در هر خاری

لاله را چشم چهار از پی گلرخساری

اهلی شیرازی
 
 
۱
۲
sunny dark_mode