بسته ام دل بغم عشق پری رخساری
صنم سیمبری حور ملک کرداری
شادی خاطر هر شیفته غمگینی
مرهم سینه هر سوخته بیماری
دلبری سرو قدی سیمبری مهروئی
بت شکرشکن و طوطی خوش گفتاری
هیچکس را نبود رغبت مشک تاتار
گر برد باد صبا از سر زلفش تاری
واقف از حال دل غمزدگان خویش است
نه چو خوبان زمان عشوه ده غداری
گرچه پیش من دلخسته نیامد یکدم
بر دل خسته من نیست از او آزاری
ای حسین از سر جان بگذر و بگزین عشقش
که نباشد به از این در همه عالم کاری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهی عشق و درد ناشی از آن است. شاعر از زیبایی و سحر و جاذبهی معشوق سخن میگوید و تأثیر عمیق او بر دلهای داغدیده و غمگین را توصیف میکند. اشاره میکند که عشق معشوق میتواند مرهمی بر دردها باشد و حتی در غیابش نیز تاثیری منفی بر دل ندارد. در نهایت، شاعر به اهمیت عشق واقعی اشاره میکند و از حسین میخواهد که برای عشقش از جانش بگذرد، زیرا هیچ چیز در جهان به اندازهی عشق ارزشمند نیست.
هوش مصنوعی: دل خود را به خاطر عشق به دختر زیبای پریگونهای گره زدهام که اخلاقش همچون فرشتههاست.
هوش مصنوعی: شادی دل هر عاشق غمگینی، تسکینی بر دردهای قلب هر فرد سوخته و بیمار است.
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف زیبایی و جذابیت فردی میپردازد که قد بلندی دارد و همچون سیم و نقره زیباست. او چهرهای دلنشین دارد و مانند بتی که زیباییاش را به رخ میکشد، دلها را میرباید. همچنین به این موضوع اشاره میشود که او با سخنان شیرین و دلپذیرش، مانند طوطی، دیگران را مجذوب میکند.
هوش مصنوعی: هیچکس تمایلی به بوی خوش مشک تاتار ندارد، حتی اگر نسیم صبحگاهی، تار موهایی را که بهطور اتفاقی در باد رها شده، به همراه داشته باشد.
هوش مصنوعی: آنکه از حال دل غمگینان خود آگاه است، مثل زیبااخلاقان دنیای امروز، ناز و فریب نمیدهد.
هوش مصنوعی: هرچند کسی که دلشکسته است نزد من نیامده، اما دل خسته من از او هیچ آسیبی ندیده است.
هوش مصنوعی: ای حسین، از جان خود بگذر و عشقش را انتخاب کن؛ زیرا هیچ کاری در این جهان بهتر از این نیست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای نگاری که ز دل کفر و ز رخ دین آری
دل من بردی و کردی رخ من دیناری
چشم تو دین برباید رخ تو باز دهد
چه بلائی تو که هم دین بر و هم دین آری
گل با خار بود نرگس بی خار بود
[...]
هر کجا تازه بخندید گل رخساری
بر رخم بشکفد از خون جگر گلزاری
عشق بازی به جهان کار چو من بی کاریست
که جزین کار ندانم من ومشکل کاری
بر دل از عشق حرج نیست که نادر یابی
[...]
خبر از عیش ندارد که ندارد یاری
دل نخوانند که صیدش نکند دلداری
جان به دیدار تو یک روز فدا خواهم کرد
تا دگر برنکنم دیده به هر دیداری
یعلم الله که من از دست غمت جان نبرم
[...]
ای نسیم سحری هیچ سر آن داری
کز برای دل من روی به جانان آری
پیش آن جان و جهان عرض کنی بندگیم
باز بر لوح دلش نقش وفا بنگاری
ور مجالی بودت گو که فلان میگوید
[...]
آخر ای دوست به من به من باز نظر کن باری
چه شود گر شود آسوده ز یاری یاری
گاه گاهی چه شود گر به سرم برگذری
تا مرا هم به خیالت شود استظهاری
ترکِ طوفِ چمن باغِ وفا نتوان کرد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.