ای نسیم سحری هیچ سر آن داری
کز برای دل من روی به جانان آری
پیش آن جان و جهان عرض کنی بندگیم
باز بر لوح دلش نقش وفا بنگاری
ور مجالی بودت گو که فلان میگوید
به خدا میدهمت عهد نگه میداری
گر چه دورم مکن ای دوست فراموش مرا
دوست آن است که در هجر نماید یاری
گیرد آن گل که گلابش چکد از غایت شرم
حیف باشد که تو هر خار و خسی بگذاری
خاک پای تو شوم گر گل رخسارۀ خویش
به همان آب و طراوت به رهی بسپاری
چشم بد دور از آن برگ گل و نرگس مست
که بود با خردش فعل می گلناری
با خیال تو به سر میبرم ایام فراق
نیستم بی تو نه در خواب و نه در بیداری
هست امیدم که دهد عمر امان تا یابم
از وصال تو به اقبال تو برخورداری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: غزل به بیان احساس عمیق عاشقانه و longing (دلتنگی) شاعر میپردازد. شاعر از نسیم صبحگاهی میخواهد که پیغامی از او به محبوب برساند و بر وفاداری خود تأکید کند. او از دوستش میخواهد که او را فراموش نکند، زیرا عشق واقعی در لحظات دوری نیز به یاری یکدیگر میآید. شاعر به زیبایی و لطافت گلها اشاره میکند و آرزو دارد که در عشق به محبوبش مانند خاک پای او باشد. او در دوران جدایی به خیال محبوبش مشغول است و امیدوار است که روزی دوباره به وصال او برسد.
هوش مصنوعی: ای نسیم صبحگاهی، آیا تو قدرت این را داری که از دل من خبری به محبوب برسانی؟
هوش مصنوعی: اگر بخواهی به آن فردی که جان و جهان را برای تو تجلی میدهد، عرض ارادت کنی، دوباره بر دل او وفاداریات را ثبت کن.
هوش مصنوعی: اگر فرصتی پیش بیاید، بگو که فلانی میگوید به خدا، پیمانی را به تو میدهم که آن را نگه خواهی داشت.
هوش مصنوعی: اگرچه از من دوری میکنی، ای دوست، مرا فراموش نکن. دوستی واقعی کسی است که در زمان جدایی هم به یاری شود.
هوش مصنوعی: آن گل که از شدت شرم، عطرش چکه میکند، در حقیقت سزاوار توجه و احترام است. چه حیف که تو به هر خار و بیارزشی بسنده کنی.
هوش مصنوعی: اگر تو به من اجازه دهی که خاک پایت شوم، دوست دارم که چهرهام را با همان زیبایی و طراوتی که داری، در راهی بگذارم.
هوش مصنوعی: چشم حسد از آن برگ گل و نرگس دور باشد که با عقل و اندیشهاش، کارهایی شگفت و زیبا انجام میدهد.
هوش مصنوعی: من در روزهای جدایی، با یاد تو زندگی میکنم و بدون تو نه در خواب آرامش دارم و نه در بیداری.
هوش مصنوعی: امید دارم که زندگیام مهلت کافی بدهد تا بتوانم از پیوند و نزدیکی با تو بهرهمند شوم و خوشبختی را تجربه کنم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای نگاری که ز دل کفر و ز رخ دین آری
دل من بردی و کردی رخ من دیناری
چشم تو دین برباید رخ تو باز دهد
چه بلائی تو که هم دین بر و هم دین آری
گل با خار بود نرگس بی خار بود
[...]
هر کجا تازه بخندید گل رخساری
بر رخم بشکفد از خون جگر گلزاری
عشق بازی به جهان کار چو من بی کاریست
که جزین کار ندانم من ومشکل کاری
بر دل از عشق حرج نیست که نادر یابی
[...]
خبر از عیش ندارد که ندارد یاری
دل نخوانند که صیدش نکند دلداری
جان به دیدار تو یک روز فدا خواهم کرد
تا دگر برنکنم دیده به هر دیداری
یعلم الله که من از دست غمت جان نبرم
[...]
آخر ای دوست به من به من باز نظر کن باری
چه شود گر شود آسوده ز یاری یاری
گاه گاهی چه شود گر به سرم برگذری
تا مرا هم به خیالت شود استظهاری
ترکِ طوفِ چمن باغِ وفا نتوان کرد
[...]
جهد کردیم بسی تا دو سه روزی ز حیات
دم بر آریم بکام دل خود با یاری
عمر شد در سر این آرزو و دست نداد
آنکه آید بکفم تازه گل بی خاری
من تهیدستم و آزاده چو سرو از پی آن
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.