حاجب شیرازی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳
ای که بس بی خبری عالم انسانی را
کرده بر خویش روا خصلت حیوانی را
کیست آن کس که به حیوان کند اثبات شرف
آنکه دارد صفت خاصه رحمانی را
حسن و قبح همه کس بنگر و خاموش نشین
[...]
حاجب شیرازی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶
تا، به کی گرم کنی رخش قضا جولان را
تنگ کردی به دلیران جهان میدان را
گوی دلها به خم زلف چو چوگان داری
لطمه بر، گوی مزن رنجه مکن چوگان را
کس ز احسان تو محروم نخواهد بودن
[...]
حاجب شیرازی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵
تا پریشان به رخ آن زلف سمن ساست ترا
جمع اسباب پریشانی دلهاست ترا
دست بردی به رخ از شرم حریفان دانند
که تو موسائی و عزم ید بیضاست ترا
چون در آئی بسخن زنده کنی عظم رمیم
[...]
حاجب شیرازی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷
تا، به کی خورد بباید غم دانائی را
تا، به کی پیشه توان کرد شکیبائی را
نزد ارباب بصر لاف ز بینائی زن
پیش اعمی چه کنی دعوی بینائی را
ملک اسکندر و دارائی دارا چون شد؟
[...]
حاجب شیرازی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸
جشن ملی است که آرد فرح و شادی را
یارب از ما مستان نعمت آزادی را
از حوادث نشود کشور ایران ویران
که به وی داده خدا خلعت آبادی را
ساقی از دادن می علت تأخیر چه بود؟
[...]
حاجب شیرازی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱
به حقارت منگر مدعیا ایران را
ایزد آباد کند عاقبت این ویران را
یوسفی هست به حسن ار چه بود زندانی
عزت مصر، ز یادش برد این زندان را
گرچه در عهد قدیمش همه مینو خواندند
[...]
حاجب شیرازی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۹
بر در میکده درویش بنه پای طلب
رو حیات ابد امروز از این خانه طلب
میخ این چادر، صد پاره به دل زن نه به گل
هر چه خواهی طلب از باده فروشان به ادب
خدمت پیرمغان رو، به حقارت نه به کبر
[...]
حاجب شیرازی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۳
بسته زلف چو زنجیر تو بس شیر نر است
خسته چشم تو بس آهوی دشت تتراست
ابرویت سخت کمان است بر و مژگان بر
پیش این تیر و کمان سینه عالم سپر است
درج یاقوت لب لعل تو ای در سمین
[...]
حاجب شیرازی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۵
نزد ما خوبترین هدیه به عالم ادب است
که ادب مهر ووفا را، به حقیقت حسب است
به ادب کوش و خود از اصل و نسب دور، بدار
همه دانند ادب حاصل اصل و نسب است
یار، افروخته رخ آمد و افراخته قد
[...]
حاجب شیرازی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۹
گر جهان دشمن جانند مرا جانان دوست
همه مغز است نصیب من و از آنان پوست
تاکه چوگان سر زلف فکندی بر دوش
ای بسا سر، که به میدان تو برگشته چو، گوست
سرب ار ریزد، و مس جیوه نگردد، زر و سیم
[...]
حاجب شیرازی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۲
قبله عالم و آدم همه جا کوی من است
روی دلها چو، به حق درنگری سوی من است
چشم خونین بگشا تا، به تو گردد روشن
که شعاع مه و مهر از رخ نیکوی من است
آهو، ار نیست به ذات تو بدانی کز عزم
[...]
حاجب شیرازی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۷
هر که حق گفت چو منصور نصیبش داراست
بر سر دار شدن مرد خدا را کار است
یار اگر می طلبی از غم اغیار منال
همه یار است به چشم تو اگر اغیار است
مستی باده ندارد اثر هشیاری
[...]
حاجب شیرازی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۵
صبحدم مغ بچه گان صف در میخانه زدند
بنگاهی ره هر عاقل و دیوانه زدند
صوفیان باده صافی ز ره صدق و صفا
از کف پیرمغان یک دو سه پیمانه زدند
در گدایان خرابات به نخوت منگر
[...]
حاجب شیرازی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۸
پیش بینان همه گفتند کسی می آید
بدل او به غلط نیز بسی می آید
یوسفی عصمت و احمد صفتی برخیزد
موسی آیات و مسیحا نفسی می آید
خر سواران همه رفتند چو دجال امروز
[...]
حاجب شیرازی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۲
آنکه در نثر، به دعوی ید بیضا میکرد
کاش بر صفحه نظم تو تماشا میکرد
نظم و نثر تو یقین آب حیات ابد است
که سکندر، دمی از خضر تمنا میکرد
طوطی از خامه تو شکر انشا میخورد
[...]
حاجب شیرازی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۵
همچنان تیر که ناگه ز کمان میگذرد
از من آن ترک کماندار چنان میگذرد
هرکه را دست دهد منصب ما بوسه یار
از سر تخت جم و تاج کیان میگذرد
تا شبان است در این گله، به راحت گذران
[...]
حاجب شیرازی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۶
آنکه غایب ز نظر بود عیان میگذرد
تکسواریست عجب گرمعنان میگذرد
هرکجا بگذرد آن خسرو جمشید غلام
از فلک طنطنه شوکت و شان میگذرد
یار چون برق یمانی به سحرگاه گذشت
[...]
حاجب شیرازی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۷
بر سر خاکم اگر یار گذاری بکند
روح باز آید و با جسم قراری بکند
هیچ دانی ز چه دامان فلک پرگهر است
خواست هر صبح بپای تو نثاری بکند
کرده حایل به رخ آن ترک حصاری خم زلف
[...]
حاجب شیرازی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۰
گرچه بر پیر و جوان دادن جان شاق آمد
لیک عاشق به چنین مرحله مشتاق آمد
تو برون ز انفس و آفاقی ای نفس نفیس
کی دگر مثل تو در انفس و آفاق آمد
زهر در دست تو چون آب حیات ابد است
[...]
حاجب شیرازی » گزیدهٔ اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۱
خون من گر خورد آن نوش دهن نوشش باد
دل بخون همه آلوده لب نوشش باد
مهر و مه عکس رخ و قامت دلجویش بود
روز و شب آینه زلف بناگوشش باد
ساخت از شمس و قمر آینه طلعت خویش
[...]