بر در میکده درویش بنه پای طلب
رو حیات ابد امروز از این خانه طلب
میخ این چادر، صد پاره به دل زن نه به گل
هر چه خواهی طلب از باده فروشان به ادب
خدمت پیرمغان رو، به حقارت نه به کبر
کاندر اینخانه حسب کس ز تو خواهد نه نسب
پای عرعر منشین و ثمر از بید مخواه
رو تو در سایه نخلی که بچینش رطب
عرب از پارسیان تربیت آموخت درست
که سعادت ز عجم بود و شقاوت ز عرب
علم آموز و ادب زانکه به چیزی نخرند
مردم با ادبت جامه دیبا وقصب
لذتی هست بتحصیل علوم ار دانی
که ز دوشیزه نبردند جوانان عزب
«حاجب » از پرده درآ، روی به عالم بنما
که جهانند ز هجران تو در رنج و تعب
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
زو هنر یافت بزرگی، نشود هرگز پست
زو ادب گشت گرامی، نشود هرگز خوار
ز پی آفت هر چیز پدید است سبب
سبب آفت من فرقت آن سیم غبب
گر سوی دیده من خواب نیاید نه شگفت
ور طرب سوی دل من نگراید نه عجب
کاندر آن بستد اندوه و غمش معدن خواب
[...]
عربیوار دلم برد یکی ماه عرب
آب صفوت پسری چه زنخی شکر لب
کله بر گلبن او راست چو بر لاله سواد
مژه بر نرگس او راست چو بر خار رطب
ناصیت راست چو بر تختهٔ کافورین مشک
[...]
همه مردند ولیکن چو زنان قبه بسوی
سر این طایفه خر پسر بوالخطاب
آسمانی است فروزنده به رایی صایب
آفتابی است درفشنده به عزمی ثاقب
تحفه صدر نبوت شرف دین خدا
بومحمد حسن بن علی بوطالب
چون قدر هیبت او بر همه اعدا قاهر
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.