گنجور

 
حاجب شیرازی

پیش بینان همه گفتند کسی می آید

بدل او به غلط نیز بسی می آید

یوسفی عصمت و احمد صفتی برخیزد

موسی آیات و مسیحا نفسی می آید

خر سواران همه رفتند چو دجال امروز

مهدئی گرم عنان بر فرسی می آید

حاکم نزع سلاح است بود آمر صلح

این چنین دادگر و دادرسی می آید

بلکه موسی کندش جده و عیسی تنعیم

شحنه آدم اول عسسی می آید

عنکبوتا ندهی تار نبندند قنار

هر طرف بانگ گسستن مگسی می آید

شمس در طور سرایت ز چه تابد، هر صبح

موسی آسا، به امید قبسی می آید

کاروان رفت و در این مرحله گم گشته بسی است

سعی کن تا که صدای جرسی می آید

طایر گلشن جاویدم و اندر نظرم

وسعت کون و مکان چون قفسی می آید

منعما خرمنت ار بگذرد از خرمن ماه

پیش ماش ار نگری چون عدسی می آید

پاکتر ز آینه رخساره دریاست چه باک

بر سر موج اگر خار و خسی می آید

نیست کس عاشق آن شاهد یکتا «حاجب »

نارسی می رود و بوالهوسی می آید

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode