گنجور

 
حاجب شیرازی

صبحدم مغ بچه گان صف در میخانه زدند

بنگاهی ره هر عاقل و دیوانه زدند

صوفیان باده صافی ز ره صدق و صفا

از کف پیرمغان یک دو سه پیمانه زدند

در گدایان خرابات به نخوت منگر

که در این میکده بس ساغر شاهانه زدند

عرش را فرش شمردند در آن از سر شوق

باده با خانه خدا سر خوش و مستانه زدند

محرمان حرم دل ز سر صلح و صلاح

راه هفتاد و دو ملت به یک افسانه زدند

عاشقانی که ز جان در ره جانان گذرند

باده وصل همه از کف جانانه زدند

نفس باد بهار از چه بود مشک افشان

حوریان سنبل زلف تو، به یک شانه زدند

بلبل از، گل به فغان و من و پروانه خموش

شمع رویان شرری بر من و پروانه زدند

طبع عشاق چو غواص به دریای وجود

غوطه ها بهر تو ای گوهر یکدانه زدند

عشق و فرزانگی از پنبه و آتش بترند

آتش عشق تو چون بر من فرزانه زدند

مرغ دل لانه به شاخ سحر افکند ز غیب

آتش عشق به طور دل ویرانه زدند

داشتم کلبه و کاشانه ای از عالم عقل

عشق و ذوقم بهم آن کلبه و کاشانه زدند

دوش بر، یاد خم ابروی «حاجب » تا صبح

پاک مردان جهان می همه مردانه زدند

 
 
 
ناصر بخارایی

دوش مرغان چمن نعرهٔ مستانه زدند

آتشی در دل شوریدهٔ دیوانه زدند

زاهدان خیمهٔ عشرت سوی میخانه زدند

خیز کز باد صبا زلف سمن شانه زدند

حافظ

دوش دیدم که ملایک دَرِ میخانه زدند

گِلِ آدم بِسِرشتَند و به پیمانه زدند

ساکنانِ حرمِ سِتْر و عِفافِ ملکوت

با منِ راه‌نشین بادهٔ مستانه زدند

آسمان بارِ امانت نتوانست کشید

[...]

قاسم انوار

عاشقان را چو صلا جانب می خانه زدند

آتشی بود که اندر دل دیوانه زدند

در تمنای تو عشاق ز پای افتاده

مست گشتند و ز مستی کف مستانه زدند

عکس ساقی چو درین باده صافی افتاد

[...]

جامی

صبحدم دردکشان نقب به میخانه زدند

بوسه بر یاد لبت بر لب پیمانه زدند

زاهدان سبحه به کف عازم آن بزم شدند

رقم نقل چو بر سبحه صد دانه زدند

صوفیان را دهن از ورد سحر بربستند

[...]

امیرعلیشیر نوایی

صبح رندان صبوحی در میخانه زدند

در خرابات مغان ساغر مستانه زدند

می رنگین به خم عشق که بد مالامال

دوره کرده قدح و جام به پیمانه زدند

رازهایی که شنیدن نتوانست ملک

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه