گنجور

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۳ - در مدح ابوالحسن علی بن فضل بن احمد معروف به حجاج

 

ماه فروردین جهانرا از در دیدار کرد

ابر فروردین زمین را پر بت فرخارکرد

باد گویی نافه های تبتستان بردرید

باغ گویی کاروان شوشتر آوار کرد

گلبن سرخ آستین صد ره پر یاقوت کرد

[...]

فرخی سیستانی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۵۳

 

آن همه دعوی که اول عقل دعوی دار کرد

دید چون رویت به عجز خویشتن اقرار کرد

رنج بیداری شبهای غم روشن نبود

خفته بودم پیش ازین، هجر توام بیدار کرد

سجه گر زنار شد بر مشکن، ای پرهیزگار

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۸ - تتبع میر

 

حسن روی حور جنت را فلک اظهار کرد

چون رخ خوب تو دید از کعبه استغفار کرد

وه چه کافر بود آن کز دیر مست آمد برون

بهر قیدم رشته تسبیح را زنار کرد

باغبان تا کرد تشبیه دهانش غنچه را

[...]

امیرعلیشیر نوایی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۶۷

 

باز شمعم خانه روشن، کوری اغیار کرد

عاقبت دود چراغ شب نشینان کار کرد

صد هزاران عاشق گل گشت و کس آهی نزد

مدعی از زخم خاری شکوه بسیار کرد

در سر بازار حسنش گل خریداری نیافت

[...]

اهلی شیرازی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۴

 

شمع، دوش از ناله من گریه بسیار کرد

غالبا سوز دل من در دل او کار کرد

حال دل می داند آن شوخ و تغافل می کند

این سزای آنکه سر عشق را اظهار کرد

ناله من این همه زان ماه خوش رفتار نیست

[...]

هلالی جغتایی
 

میلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۷

 

بس که در دل کار، پیکان خدنگ یار کرد

ناله‌ای کز دل بر‌آوردم، به دلها کار کرد

تا نباشم فارغ‌البال از دل پرکینه‌اش

از من آزاری که در دل داشت یار، اظهار کرد

از دل پر آرزویم شرمساریها کشید

[...]

میلی
 

وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » ترکیبات » در سوگواری قاسم‌بیگ قسمی

 

نی همین ما را سیه پوشید و ماتم دار کرد

این مصیبت در شب و روز زمانه کار کرد

وحشی بافقی
 

ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱۶

 

بس که در کوی تو چشمم گریه بسیار کرد

خون دل دیدم روان چندان که در دل کار کرد

رو بهر جانب نهادم راه بر من بسته شد

ضعف پنداری هوا را در رهم دیوار کرد

چشم بیمارش ز خون خواری بپرهیز و بلی

[...]

ابوالحسن فراهانی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۵۳

 

کاوش مژگان او دل را قیامت زار کرد

خون گرم این مست خواب آلود را بیدار کرد

صفحه آیینه از زنگ کدورت ساده بود

عکس طوطی این افق را مشرق زنگار کرد

چون زنم مژگان به یکدیگر، که مژگان مرا

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۵۴

 

مهر خاموشی مرا گنجینه اسرار کرد

دامنم را چون صدف پر گوهر شهوار کرد

از زبان پیوسته خاری بود در پیراهنم

بی زبانی دامنم را پرگل بی خار کرد

نیستی بر خاطر آزاده من بار بود

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۵۵

 

هر که رو زین خلق ناهموار در دیوار کرد

سنگلاخ دهر را بر خویشتن هموار کرد

شد عبیر جامه یوسف غبار دیده اش

هر که چشم خویش را از گریه چون دستار کرد

چون عقیق از دل سیاهی خون خود را می خورد

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۵۶

 

هر که رو زین خلق ناهموار در دیوار کرد

سنگلاخ دهر را بر خویشتن هموار کرد

خیره چشمان را اگر محجوب سازد دور نیست

روی شرم آلود او آیینه را ستار کرد

از تراشیدن غبار لشکر خط شد بلند

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۷۸

 

از تراش آن خط مشکین جلوه زان رخسار کرد

آب تیغ این سبزه خوابیده را بیدار کرد

صائب تبریزی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۸

 

خویش را بر آب و بر آیینه تا اظهار کرد

آب را آتش زد و آینه را گلزار کرد

مژده چشمِ دل براهِ مصرِ خواهش را که باز

اینک آن آشوب کنعان روی در بازار کرد

عمرها آسوده بودم در شکر خواب عدم

[...]

فیاض لاهیجی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۶

 

آتش حسنش، کمان عشق را طیار کرد

حرف تمکینش، زبان راتیغ لنگردار کرد

بیزبانی در دو گیتی مایه آسودگی است

از زبان خود را ترازو زیر چندین بار کرد

کوته از پیری نگردد آرزوهای دراز

[...]

واعظ قزوینی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۷

 

چشم شوخم در رخ او خیرگی بسیار کرد

خط از آن رو خار بستی گرد آن گلزار کرد

مو بمو برداشت، انگشت، از خط مشکین رخش

با دل ما آنچه نازش کرده بود، اقرار کرد

خوش تماشائی است درگلزار حسن نو خطی

[...]

واعظ قزوینی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۸

 

زهر مرگ دوستان در مغزم از بس کار کرد

در تنم هر استخوانی، کار نیش مار کرد

بس که شد از هر طرف آوازه مرگی بلند

قیل و قال آن، ز خواب غفلتم بیدار کرد

سهل شد راه عدم از دیدن مرگ کسان

[...]

واعظ قزوینی
 

سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۹۳ - دیوارزن

 

دلبر دیوارزن خود را به عالم کار کرد

عاشقان خویش را خار و خس دیوار کرد

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۱۴۸ - قصه خوان

 

قصه خوان امرد مرا با خویش آخر یار کرد

همره من خانه آمد نذر خضرم کار کرد

سیدای نسفی
 

سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۱۵۵ - نی نواز

 

نی نواز امرد مرا دیروز با خود یار کرد

در نیستان بردم او را ناله های زار کرد

سیدای نسفی
 
 
۱
۲
sunny dark_mode