گنجور

 
فیاض لاهیجی

بی‌تو تا ره بر غبار خاطر غمناک کرد

نالة من خاک‌ها در کاسة افلاک کرد

سر به گردون گر رسد افتادگی دستار ماست

آتش مادر تواضع سجده پیش خاک کرد

آب عصمت می‌چکد از ساغر سرشار ما

عاقبت آلودگی دامان ما را پاک کرد

دل به تلخی تا نهادم می‌چکد شهد از لبم

صبر آخر در مذاقم زهر را تریاک کرد

کرد تا روشن سواد چین پیشانی دلم

لذّت صد جنگ را در آشتی ادراک کرد

باغبان در باغ بهر طلعت میخوارگان

هر طرف آیینه‌ها روشن ز برگ تاک کرد

شعلة دیدار گل آتش به گلشن می‌زند

بلبل اینجا خانه را دانسته از خاشاک کرد

دهشت دریا مرا محروم طوفان کرده بود

کشتیم را خندة موج این ئچنین بیباک کرد

لب به حسرت بسته بودم لیک فیّاض این غزل

باز آه سرد را در جانم آتشناک کرد

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode