گنجور

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۶۴۴

 

امشبم خورشید سرزد از وثاق

ماه از این خجلت فتاد اندر محاق

کی چمد سرو چمن در انجمن

ماه کی دیدی نشیند در رواق

مطربا چنگی و ساقی ساغری

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۶۸۹

 

مانده بر دست این دل صد پاره‌ام

دوستان از دست رفته چاره‌ام

تا که دارم این دل خونین به دست

هست با من دلبر خونخواره‌ام

کار سازم خلق را از یمن عشق

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۷۵۸

 

گلعذاران گلستانی داشتم

بلبلان من هم فغانی داشتم

برق میآید بطوف بوستان

کاش منهم آشیانی داشتم

وصف میکردیم هر یک از گلی

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۸۵۱

 

ما گدایان درِ میخانه‌ایم

در گدایی شُهره و افسانه‌ایم

هرکجا سر زد گلی ما بلبلیم

هرکجا شمعی بُوَد پروانه‌ایم

کعبه و دِیْر دیگر را طایِفیم

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۸۶۸

 

نار ابراهیم شد نور کلیم

کرد حادث یار اطوار قدیم

عرش شد لوح و قلم کرسی وامر

کن رقم زد شد عیان نار و نعیم

نقطه شد وانگه الف بر صفحه راست

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۸۸۵

 

ای ز سنبل پرده بسته بر سمن

وی رطب آورده از سرو چمن

از سمن هرگز بنفشه سرزده

یا شکر داد است سرو سیمتن

موسی ار پروانه‌ات گردد رواست

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۹۸۶

 

ظاهرا پنهان گذشت از کوی تو

کاز نسیم صبح آمد بوی تو

از چه دارد نافه در جیب و بغل

گر صبا نگشوده چین موی تو

روز و شب پیوسته ام اندر نماز

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۳۰

 

از جرس دیدی فغان برخاسته

ناله از دل آنچنان برخاسته

کیمیا دارد نشان سیمرغ نام

از وفا نام و نشان برخاسته

رسم کجرفتاری اهل زمین

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۵۸

 

مرغ هوهو زد به گلشن خیز دهی

از سبو می در قدح کن یا صبی

ناخدا را گو بطوفان دل بنه

کان نه آن دریاست کش یا بند پی

نی برقص آورد باد صبحدم

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۷۸

 

پیش از این بوده بچین صورتگری

نقش او میرفته در هر کشوری

تا که شد نقش بدیع تو عیان

دفتر مانی ندارد زیوری

سدره بالائی بهشتی طلعتی

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۰۵

 

دوست میدارم که گیرم دلبری

پاکدامن شاهدی جنگ آوری

دادخواهان روز حشر از دست تو

داوری دارند و تو خود داوری

ملک دل چشمت گرفت از غمزه ای

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۵۶

 

ای که آگه نیستی از حال گوی

چنبر چوگان ببین و ز گو مگوی

گر گلت را برد گلچین عندلیب

خار گو از دیده چون مژگان بروی

خرمن عشاق را آتش بیار

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 
 
۱
۲
sunny dark_mode