عطار » منطقالطیر » در نعت رسول » حکایت مادری که فرزندش در آب افتاد
خواست شد در ناو مادر کان بدید
شد سوی درز آب حالی برکشید
عطار » منطقالطیر » جواب هدهد » حکایت شیخ سمعان
چون خبر نزدیک ترسایان رسید
کآن چنان شیخی ره ایشان گزید،
عطار » منطقالطیر » جواب هدهد » حکایت شیخ سمعان
بعد از آن اصحاب را گفت آن مرید
گر شما را کار بودی بر مزید
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت خونیی که به بهشت رفت
از کجا این منزلت آمد پدید
زانچ تو کردی بدین نتوان رسید
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت شیخ نوقانی
شادمان شد نفس او کان زر بدید
رفت سوی نانوا و نان خرید
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت دیوانهای برهنه که جبهای ژنده به او بخشیدند
چون پس از عمری به مقصودی رسید
عین حسرت گشت و مقصودی ندید
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت بازاریی که سرای زرنگار کرد
روز دعوت ، مرد بیخود میدوید
از قضا دیوانهای او را بدید
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت مردی گران جان که در بیابان به درویشی رسید
بس سبک مردی گران جان میدوید
در بیابانی به درویشی رسید
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » گفتار جنید دربارهٔ خوشدلی
سایلی بنشست در پیش جنید
گفت ای صید خدا، بی هیچ قید
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت خفاشی که به طلب خورشید پرواز میکرد
گفت باکی نیست، میخواهم پرید
تا ازین کارم چه نقش آید پدید
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت خواجهای که بایزید و ترمذی را در خواب دید
کان همه پیران و آن چندان مرید
خواستند از ما برون از بایزید
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت یوسف و ده برادرش که در قحطی به چاره جویی پیش او آمدند و گفتگوی آنها
چون ترا دیوانگی آید پدید
هرچ تو گویی ز تو بتوان شنید
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت غلامان عمید خراسان و دیوانهٔ ژندهپوش
در خراسان بود دولت بر مزید
زانک پیدا شد خراسان را عمید
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت غلامان عمید خراسان و دیوانهٔ ژندهپوش
گفت ای دارندهٔ عرش مجید
بنده پروردن بیاموز از عمید
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » گفتهٔ واسطی که گذارش بر گور جهودان افتاد
این سخن از وی کس قاضی شنید
خشمگین او را بر قاضی کشید
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » پاسخ بایزید به نکیر و منکر
چون برفت از دار دنیا بایزید
دید در خوابش مگر آن شب مرید
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت شیخ بوبکر نشابوری که خرش بر لاف زدن او بادی رها کرد
شیخ را زان باد حالت شد پدید
نعرهای زد، جامه بر هم میدرید
عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت شیخ بوبکر نشابوری که خرش بر لاف زدن او بادی رها کرد
بود هم از پیش و هم از پس مرید
گفتم الحق کم نیم از بایزید