کرد آن بازاریی آشفته کار
از سر عجبی سرایی زر نگار
عاقبت چون شد سرای او تمام
دعوتی آغاز کرد از بهر عام
خواند خلقی را به صد ناز و طرب
تا سرای او ببینند ای عجب
روز دعوت ، مرد بیخود میدوید
از قضا دیوانهای او را بدید
گفت خواهم این زمان کایم به تگ
بر سرای تو ریم ای خام رگ
لیک مشغولم، مرا معذور دار
این بگفت و گفت زحمت دور دار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این بخش، فردی از بازار که با دقت و شگفتی به ساختمانی زیبا در حال کار است، در نهایت خانهاش را به اتمام میرساند و از مردم دعوت میکند تا آن را ببینند. او با ایجاد جشنی پر از ناز و شادی، جمعیتی را به سمت خانهاش میکشاند. اما در این میان، مردی دیوانه او را میبیند و با قاطعیت به او میگوید که قصد دارد وارد خانهاش شود، اما به دلیل مشغلهاش از او عذرخواهی میکند. این گفتگو نشاندهندهٔ تضاد بین زیبایی و جذابیت خانه و وضعیت نابسامان دیوانه است.
هوش مصنوعی: بازاری که در کارش ناآرامی و به هم ریختگی وجود دارد، از روی تعجب و شگفتی، زندگی را مانند سرایی پر از طلا و زیبایی میبیند.
هوش مصنوعی: سرانجام وقتی که خانهاش به پایان رسید، جشن و دعوتی برای مردم آغاز کرد.
هوش مصنوعی: مردم را با ناز و شادی دعوت کرد تا خانهاش را ببینند؛ چه شگفتانگیز است!
هوش مصنوعی: در روزی که مردم برای یک مراسم دعوت شده بودند، مردی به شدت مشغول دویدن و بیخود شده بود. در این حین، ناگهان شخص دیوانهای او را دید.
هوش مصنوعی: در این لحظه میگویم که به زودی به خانهات میرسم، ای کسی که در بیخبری هستی.
هوش مصنوعی: با وجود اینکه مشغولم، مرا ببخش و این صحبت را نکن، همچنین از زحمت دور باش.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.