مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۵۰ - جواب گفتن امیر مر آن شفیعان را و همسایگان زاهد را کی گستاخی چرا کرد و سبوی ما را چرا شکست من درین باب شفاعت قبول نخواهم کرد کی سوگند خوردهام کی سزای او را بدهم
گر رود در سنگ سخت از کوششم
از دل سنگش کنون بیرون کشم
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۶۶ - پشیمان شدن آن سرلشکر از آن خیانت کی کرد و سوگند دادن او آن کنیزک را کی به خلیفه باز نگوید از آنچ رفت
زان سپس گوشت شود هم طبع چشم
گوهری گردد دو گوش همچو یشم
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۴۴ - رجوع به قصهٔ رنجور
گرچه آن صوفی پر آتش شد ز خشم
لیک او بر عاقبت انداخت چشم
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۸۰ - حکایت آن سه مسافر مسلمان و ترسا و جهود و آن کی به منزل قوتی یافتند و ترسا و جهود سیر بودند گفتند این قوت را فردا خوریم مسلمان صایم بود گرسنه ماند از آنک مغلوب بود
چون بتابد تف آن خورشید جشم
کوه گردد گاه ریگ و گاه پشم
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۸۳ - جواب گفتن مسلمان آنچ دید به یارانش جهود و ترسا و حسرت خوردن ایشان
من ز فخر انبیا سر چون کشم
خوردهام حلوا و این دم سرخوشم
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۱۳ - ذکر آن پادشاه که آن دانشمند را به اکراه در مجلس آورد و بنشاند ساقی شراب بر دانشمند عرضه کرد ساغر پیش او داشت رو بگردانید و ترشی و تندی آغاز کرد شاه ساقی را گفت کی هین در طبعش آر ساقی چندی بر سرش کوفت و شرابش در خورد داد الی آخره
عرضه کردش می نپذرفت او به خشم
از شه و ساقی بگردانید چشم
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۱۶ - بعد مکث ایشان متواری در بلاد چین در شهر تختگاه و بعد دراز شدن صبر بیصبر شدن آن بزرگین کی من رفتم الوداع خود را بر شاه عرضه کنم اما قدمی تنیلنی مقصودی او القی راسی کفادی ثم یا پای رساندم به مقصود و مراد یا سر بنهم همچو دل از دست آنجا و نصیحت برادران او را سود ناداشتن یا عاذل العاشقین دع فة اضلها الله کیف ترشدها الی آخره
اشترم من تا توانم میکشم
چون فتادم زار با کشتن خوشم
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۲۱ - رسیدن آن شخص به مصر و شب بیرون آمدن به کوی از بهر شبکوکی و گدایی و گرفتن عسس او را و مراد او حاصل شدن از عسس بعد از خوردن زخم بسیار و عَسی أَنْ تَکْرَهوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ و قوله تعالی سَیَجْعَلُ اللهُ بَعْدَ عُسْرٍ یُسْراً و قوله علیهالسلام اشتدّی ازمّة تنفرجی و جمیع القرآن و الکتب المنزلة فی تقریر هذا
ورنه کین جمله را از تو کشم
تا شود آمن زر هر محتشم
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۲۲ - بیان این خبر کی الکذب ریبة والصدق طمانینة
تو مرا پر درد گو ای محتشم
پیش تو پر درد و پیش خود خوشم
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۸۱
هر شبی با گریه های خود خوشم
گر چه هست آن روغنی بر آتشم
مرگ شیرین شد مرا از عیش تلخ
زنده گردم، وه کزین شربت خوشم
گل ز باغ وصل نزدیکان برند
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلامان و ابسال » بخش ۴۳ - حکایت آن زاغ بر لب دریای شور که حواصل وی را آب شیرین می داد اما وی را آن قبول نیفتاد
گفت ترسم کآب شیرین چون چشم
طعم آب شور گردد ناخوشم
اسیری لاهیجی » اسرار الشهود » بخش ۴۵ - حکایت حسن بصری
هر بلایی نیز کاید می کشم
با همه جور و جفایت دلخوشم
نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲۶
نیم خفته آن کنیزک نیم چشم
میبدید و خنده بودش جای خشم
ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۷۷ - خوردن لقمان میوه ی تلخ را از دست خواجه ی خود
گر یکی تلخی از آن دستان چشم
کی روا باشد که رو درهم کشم
ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۷۸ - در بیان قطع شدن دست عارف در آن شب
میر شب را چون برآن افتاد چشم
شعله ور گشتش سعیر قهر و خشم
ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۸۰ - در بیان شناختن شخصی آن مرد عارف را
ز آب حیوان خوشتر است این آتشم
من در این آتش سمندروش خوشم
ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۱۲۳ - حکایت شعیب پیغمبر و گریه کردن او
من که عمری شد در این آتش خوشم
کی ز دوزخ روی درهم می کشم