کدخدای خانه دادش یک دو نان
نانها بگرفت و چابک شد روان
از قضای آسمان آن چند روز
سرکشیده دزدهای خانه سوز
دزدها شبها به بیداری همه
سر برآوردی به عیاری همه
خانه ها برچیده در شبها بسی
آتش افکنده به جان هرکسی
بوده شاه شهر از این ره خشمناک
میرشب در جستجو در هر مغاک
با عسس هم شاه در خشم و غضب
هم عسس از بیم در جد و طلب
اتفاقاً عارف اندر رهگذار
گشت با فوجی ز شب گردان دچار
عارف اندر جامه منکر روان
چشم آنها کور از دیدار جان
جان عاری هست خورشید جهان
چشم ظاهر دیده ی خفاش دان
دیده ی خفاش کی دید آفتاب
زین سبب شد چون عسس شب با شتاب
چون عسسها جمله شبکوران بدند
لاجرم از دید جان کوران بدند
عابد صد ساله را نشناختند
رو بسوی او ز هر سو تاختند
دزد عارف را ندادند امتیاز
سوی او کردند ترکان ترکتاز
کی ز عیاریت شهری پر ستوه
ما طلبکار تو اندر شهر و کوه
چند سوزی مردمان را خانمان
چند آتش افکنی بر هر دکان
حلم یزدان گرچه ستاری کند
آبرویت را نگهداری کند
لیک تا نگذشته از حد کار خود
لطف و حلم تو بود ستار خود
پرده برگیرد چه از حد بگذرد
دست قهرش پرده ها را بردرد
هیچ دزدی را خدا رسوا نکرد
تابهای دست استیفا نکرد
جمع شد چون قیمت دستان او
فاش می گردد سرّ پنهان او
خانمان مردمان را سوختی
تا بهای دست خود اندوختی
کامشبت قهر خدا رسوا نمود
هم گرفتارت به چنگ ما نمود
دستت اکنون هست بر تن بی بها
بایدش کردن به حکم حق جدا
پس کشیدندش بسوی میرشب
کاین همان دزدی که می کردی طلب
این همان خانه برانداز جهان
این همان ویران کن هر خانمان
میر شب را چون برآن افتاد چشم
شعله ور گشتش سعیر قهر و خشم
همچو آن دوزخ که گردد شعله ور
مجرمان را چون بر آن افتد گذر
داد فرمان بی توقف آن امیر
تا جدا کردند دست آن اسیر
دست او را از بدن کردند دور
کاین بدن صابر بود این کفور
دست خود بگرفت آن مرد خدا
دورافکندش چه شد از تن جدا
هین برو ای کف ازین تن دور شو
چون بسوی غیر رفتی هان برو
چون بسوی مردگان گشتی بلند
باش مرداری کف ناارجمند
چون گرفتی طعمه از این ناکسان
طعمه باید باشی از بهر سگان
هین برو ای بیوفا دست از برم
هین مزن دیگر تو حلقه بر درم
ما شهنشاهیم و شاهانمان گدا
جز شهان را نیست ره بر خوان ما
از گدایانت گدایی عار نیست
بعد از اینت بر در ما بار نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، داستان دزدانی روایت میشود که در شبها به خانهها حمله میکنند و به سرقت میپردازند. کدخدای خانهها از این اوضاع نگران است و به جستجوی دزدان میپردازد. عارفی که در خیابانها میگذرد، به دلیل لباسش توسط عسسها (پلیس) شناسایی نمیشود و به او حمله میکنند. همزمان، دزدان به آتشافکنی و خرابی مردم ادامه میدهند.
عارف، که در دید عسسها ناشناخته است، در نهایت گرفتار میشود و دستانش به عنوان دزد از او جدا میشود. این اشاره به قهر و مجازات الهی دارد، به طوری که دزد باید نتیجه اعمال زشت خود را ببیند و او را به عنوان بیارزش و نادان خطاب میکنند. در پایان، عارف متوجه میشود که دستانش به فساد و دزدی آلوده شده و باید از آن دوری کند. مضمون کلی شعر به نقد اعمال زشت و عواقب آن میپردازد.
هوش مصنوعی: کدخدا به خانوادهاش دو نان داد و آنها را گرفت و به سرعت رفت.
هوش مصنوعی: به خاطر ناملایمات و اتفاقات پیشبینی نشده، در روزهای اخیر دزدهایی به خانهها حمله کردهاند و باعث خرابی و آتشسوزی شدهاند.
هوش مصنوعی: دزدها شبها در حال بیداری و آمادهباش هستند و همه کسانی که به دزدی مشغولند، زیرکانه و هوشمندانه عمل میکنند.
هوش مصنوعی: خانهها در شبها خالی شده و هر کسی را با آتش خود به درد و رنج میاندازند.
هوش مصنوعی: شاه شهر با خشم و غضب در حال جستجوی میرشب است و او را در هر جایی که ممکن است، میگردد.
هوش مصنوعی: شاه در خشم و غضب است و نگهبان از ترس از او در تلاش و کوشش به سر میبرد.
هوش مصنوعی: ناگهان، عارف در مسیر خود با گروهی از شبگردان روبرو شد.
هوش مصنوعی: عارف در حالی که لباس ناپسند بر تن کرده، روحش از حضور خداوند سرشار است، اما چشمان آنها که نمیتوانند این حقیقت را ببینند، از درک او ناکام ماندهاند.
هوش مصنوعی: جان خالی از محبت و روشنی مانند خورشیدی است که در دنیا میتابد، اما چشمان ظاهری مانند خفاش فقط در تاریکی میبینند.
هوش مصنوعی: چشمان خفاش هرگز نور آفتاب را نمیبیند، به همین دلیل مانند نگهبان شب با سرعت و احتیاط حرکت میکند.
هوش مصنوعی: چون نگهبانان همگی کور بودند، بنابراین جانهای بینا هم از دید آنها پنهان ماندند.
هوش مصنوعی: مردی که سالها به عبادت و پرستش خدا مشغول بود، مورد توجه کسی قرار نگرفت و همه به سمت او هجوم آوردند.
هوش مصنوعی: دزد اجازه نداشت تا از عارف چیزی بگیرد، بلکه فقط به او توجه کردند و از او بهرهبرداری کردند.
هوش مصنوعی: از کیستی و ویژگیهای تو، شهری پر از درد و رنج به دنبال طلب توست، نه تنها در شهر بلکه در کوهها نیز.
هوش مصنوعی: چند نفر را به خاطر آتشسوزیها آواره کردی و خانههایشان را تخریب کردی، در حالی که به هر مغازهای که میروی، شعلههای آتش را میبینی.
هوش مصنوعی: خویشتنداری و بزرگواری خداوند، حتی اگر گناهانت را پنهان کند، به حفظ آبرو و اعتبار تو کمک میکند.
هوش مصنوعی: اما تا زمانی که از حد خود فراتر نرفتی، لطف و بردباری تو به مثابه پوششی برای خودت بوده است.
هوش مصنوعی: وقتی که خشمش از حد بگذرد، پردهها را کنار میزند و همه چیز را نمایان میکند.
هوش مصنوعی: هیچ دزدی به رسوایی نیفتاده، مگر اینکه به دست خودش گرفتار آمده و نتوانسته به خوبی از زیرکیاش استفاده کند.
هوش مصنوعی: زمانی که ارزش دستان او مشخص شود، راز نهفته او نیز برملا میشود.
هوش مصنوعی: تو با خراب کردن زندگی دیگران، به فکر جمع کردن ثروت خود بودی.
هوش مصنوعی: شب قهر و غضب خداوند موجب رسوایی او شد و همزمان گرفتار چنگ ما گشته است.
هوش مصنوعی: اکنون باید به دستور حق، این موجود بیارزش را از هم جدا کنی.
هوش مصنوعی: او را به سوی میرشب بردند، زیرا همان دزدی که مرتکب شده بود را طلب میکردند.
هوش مصنوعی: این مکان همان جایی است که دنیای ما را به هم میریزد و باعث نابودی هر خانوادهای میشود.
هوش مصنوعی: زمانی که ناظر شب چشمش به آن شخص افتاد، خشم و قهری شعلهور در او بوجود آمد.
هوش مصنوعی: مانند آتش دوزخی که مجرمان را میسوزاند، زمانی که به آن نزدیک شوند، شعلهور میشود.
هوش مصنوعی: امیر بدون هیچ تأخیری دستور داد تا دست آن اسیر را قطع کنند.
هوش مصنوعی: دست او را از بدن جدا کردند؛ چون این بدن صبور و سختکوش بود، آنها نمیخواستند که او را تنها بگذارند.
هوش مصنوعی: مردی که به خدا نزدیک بود، دست خود را گرفت و از او فاصله گرفت. چه بر سر او آمد که این جدایی به وجود آمد؟
هوش مصنوعی: برو، ای دست، از این بدن دور شو؛ وقتی که به سمت دیگری رفتهای، پس برو.
هوش مصنوعی: وقتی به سمت مردگان میروی، باید با آرامش و وقار رفتار کنی، چرا که در دستان تو چیزهایی بیارزش و ناپایدار قرار دارد.
هوش مصنوعی: اگر به دام افرادی بیارزش گرفتار شوی، خودت نیز باید مانند طعمهای در دست آنها باشید.
هوش مصنوعی: برو و از زندگی من بیرون شو، دیگر به من نزدیک نشو و مزاحم من نشو.
هوش مصنوعی: ما خود را شاه میدانیم و شاهان ما فقیرند، جز شاهان دیگر کسی حق ورود به میهمانی ما را ندارد.
هوش مصنوعی: دیگر از گدایان چیزی برای خواستن و طلب کردن در پیش ما وجود ندارد، و نیازی به شرم و خجالت نیست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.