مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۰۷ - حکایت آن شخص کی از ترس خویشتن را در خانهای انداخت رخ زرد چون زعفران لبها کبود چون نیل دست لرزان چون برگ درخت خداوند خانه پرسید کی خیرست چه واقعه است گفت بیرون خر میگیرند به سخره گفت مبارک خر میگیرند تو خر نیستی چه میترسی گفت خر به جد میگیرند تمییز برخاسته است امروز ترسم کی مرا خر گیرند
یا از آن بازان که کبکان پرورند
هم نگون اشکم هم استان میپرند
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۸ - استدعاء امیر ترک مخمور مطرب را به وقت صبوح و تفسیر این حدیث کی ان لله تعالی شرابا اعده لاولیائه اذا شربوا سکروا و اذا سکروا طابوا الی آخر الحدیث. می در خم اسرار بدان میجوشد؛ تا هر که مجردست از آن مینوشد قال الله تعالی ان الابرار یشربون این می که تو میخوری حرامست ما می نخوریم جز حلالی «جهد کن تا ز نیست هست شوی وز شراب خدای مست شوی»
پر خماران از دم مطرب چرند
مطربانشان سوی میخانه برند
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۴۱ - قصهٔ درویشی کی از آن خانه هرچه میخواست میگفت نیست
در چه کاری تو و بهر چت خرند ؟
تو چه مرغی و ترا با چه خورند ؟
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۷۶ - معجزهٔ هود علیهالسلام در تخلص مؤمنان امت به وقت نزول باد
در تلاقی روزگارت میبرند
یادهاشان غایبیات میچرند
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۰۵ - روان شدن شهزادگان در ممالک پدر بعد از وداع کردن ایشان شاه را و اعادت کردن شاه وقت وداع وصیت را الی آخره
تا بهر حیوان و نامی که نگرند
از ریاض حسن ربانی چرند
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۳۹ - وصیت کردن آن شخص کی بعد از من او برد مال مرا از سه فرزند من کی کاهلترست
عارفان از دو جهان کاهلترند
زانک بی شد یار خرمن میبرند
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۵۴۷
حور چشمان ملایک منظرند
آن که بر عذرا دل از ما میبرند
زین هوس ناکانِ تر دامن چو گل
نیستند اینها گروهی دیگرند
می از آن خمخانه کایشان میکشند
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلامان و ابسال » بخش ۲۰ - اشاره به آنچه حق سبحانه و تعالی در شأن پادشاهان عجم به داوود علیه السلام کرده است
کز عجم چون پادشاهان آورند
نام ایشان جز به نیکی کم برند
جامی » هفت اورنگ » سلامان و ابسال » بخش ۷۵ - در بیان آنکه مقصود از اینها که مذکور شد چیست
هر دو زان رو عاشق یکدیگرند
جز به جبر از صحبت هم نگذرند
اسیری لاهیجی » اسرار الشهود » بخش ۵۰ - حکایت آن شخص که گنج یافته بود
اهل صورت ره به معنی کی برند
کی گدایان سلطنت را درخورند
اسیری لاهیجی » اسرار الشهود » بخش ۶۰ - حکایت ذوالنون مصری
گفت مرغان در سواد ابترند
می نیابند دانه و بس مضطرند
اسیری لاهیجی » اسرار الشهود » بخش ۶۴ - حکایت معروف کرخی
آن جماعت شاه و خلقان چاکرند
جمله عالم پا و ایشان چون سرند
شیخ بهایی » کشکول » دفتر اول - قسمت دوم » بخش چهارم - قسمت دوم
سوی شهر از باغ شاخی آورند
باغ و بستان را کجا آنجا برند؟
شیخ بهایی » کشکول » دفتر اول - قسمت دوم » بخش چهارم - قسمت دوم
تا در آنجا سنبل و ریحان خورند
تا به گلزار حقایق پی برند
شیخ بهایی » کشکول » دفتر اول - قسمت سوم » بخش چهارم - قسمت اول
این طبیبان بدن دانشورند
بر سقام تو ز تو واقف ترند
ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۶ - در بیان عهد و پیمان گرفتن شاه از طوطی
مرده را از خانه بیرون می برند
کی درون سینه اش می پرورند
ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۴۶ - بقیه داستان طوطی و شاه
یوسفت را بین چه ارزان می خرند
بنده می گیرند و زندان می برند
ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۵۶ - شرح حدیث قدسی کنت کنزاً مخفیاً فاحببت ان اعرف فخلقت الخلق لکی اعرف
چونکه ایشان مر شما را یاورند
غمگساران شفاعت گسترند
ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۱۰۲ - در بیان عسل خاک آلوده در وسط چاه و مشغول شدن به آن
بر دکان در گور ازین مار اندرند
دیدگان و سینه ی زین زاورند
ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۱۶۵ - ستمکار دیگر و سوء عاقبت ظالم
جمله اینها برده اند و چاکرند
تن به زیر بار فرمان اندرند