عطار » منطقالطیر » عذر آوردن مرغان » حکایت زاهدی خودپسند که از مردهای احتراز جست
حکمت او در شبی چون پر زاغ
کودکی را میفرستد با چراغ
عطار » منطقالطیر » بیان وادی فقر » گفتار عاشقی که از بیم قیامت میگریست
غم مخور کاتش ز روغن در چراغ
دودهای پیداکند چون پر زاغ
عطار » منطقالطیر » سیمرغ در پیشگاه سیمرغ » ...
آن وزیر آمد دلی پر درد و داغ
هر یکی را داد دری شب چراغ
عطار » منطقالطیر » فیوصف حاله » فی وصف حاله
همچو مشکاتی شد از دودم دماغ
شمع خلدی تا که از دود چراغ
عطار » مصیبت نامه » آغاز کتاب » بخش ۱۵ - فی فضیلة حسن رضی اللّه عنه
روی او در گیسوی چون پر زاغ
همچو خورشیدی همه چشم و چراغ
عطار » مصیبت نامه » بخش چهارم » بخش ۲ - الحكایة و التمثیل
ره بسر بر پیش ازان ای بی دماغ
کز چنان بادت فرو میرد چراغ
عطار » مصیبت نامه » بخش سیزدهم » بخش ۲ - الحكایة و التمثیل
نرگس تر طشت زرین بر دماغ
چشم بگشاده خوشی بر روی باغ
عطار » مصیبت نامه » بخش بیست و چهارم » بخش ۱ - المقالة الرابعة و العشرون
چون شنیدند این سخن مرغان باغ
شد جهان بر چشمشان چون پر زاغ
عطار » مصیبت نامه » بخش سی و دوم » بخش ۳ - الحكایة و التمثیل
قوس او با زاغ همچون پر زاغ
هر نفس صد باز صید او براغ
عطار » مصیبت نامه » بخش سی و چهارم » بخش ۳ - الحكایة و التمثیل
گر چو ثوری بایدت در دل چراغ
طالع ثوری برون کن از دماغ
عطار » مصیبت نامه » بخش سی و نهم » بخش ۳ - الحكایة و التمثیل
تا که آن دختر برون آمد به باغ
همچنان کآید به شب چارم چراغ
عطار » نزهت الاحباب » بخش ۸ - نومیدی بلبل از گل و رفتن او از باغ به بیوفائی گل
گفت بلبل من دگر نایم بباغ
زانکه دارم دل ز جور او بداغ
عطار » نزهت الاحباب » بخش ۱۳ - آوردن باد صبا مژدۀ بلبل از گل و بر سر پیمان آمدن او
ناله از طنازی او دل بداغ
ارغوان خون در جگر در صحن باغ
عطار » نزهت الاحباب » بخش ۱۶ - آوردن باد صبا بلبل را به نزد گل و وصال ایشان با هم
صبحگاهی بد که آمد سوی باغ
دل ز دست بلبل مسکین بداغ
عطار » نزهت الاحباب » بخش ۲۰ - نالیدن بلبل در فراق گل
آمدند آنجا همه مرغان باغ
با دل پر درد و با جان بداغ
عطار » اشترنامه » بخش ۶ - در علو مرتبه انسان
هفت اختر را برون کن ازدماغ
از دوعالم کن تو جان و دل فراغ
عطار » اشترنامه » بخش ۷ - حكایت آدم علیه السلام
هست دنیا جای مرگ و دردو داغ
گر تو مردی زود گیری زو فراغ
عطار » اشترنامه » بخش ۸ - جدا شدن آدم و حوا از یكدیگر
یک شبی تاریک همچو پر زاغ
دید عالم را پر از نور چراغ