گنجور

 
عطار

بلبل از باد صبا در بوستان

نوحه می‌کردند بهر دوستان

مدتی فریاد و زاری در چمن

کرد بلبل پیش نسرین و سمن

کار دنیا این چنین است ای پسر

الحذر از کار دنیا الحذر

آمدند آنجا همه مرغان باغ

با دل پر درد و با جان بداغ

گریه و زاری همی کردند و آه

شب همه شب تا بوقت صبحگاه

عارف مرغان که طوطی نام اوست

شکر شیرین همه در کام اوست

تعزیت چون داد بر شاخی نشست

گفت از بالای گردون تا به پست

از ملایک تا به انسان و پری

وز سلاطین تا گدا و لشکری

کس نماند در جهان بر روی خاک

بلکه زیر خاک خواهد رفت پاک

ای خوشا آنکس که او چالاک رفت

دل بدست آورد و زیر خاک رفت

کی بقا دارد جهان ای بوالهوس

کی بماند این جهان با هیچکس

از گل و گلزار و گلشن دور شو

در جهان معنوی مستور شو

دوست میداری خدا و در دیار

گردنت آزاد گرداند ز یار

گردن دیو طبیعت را بزن

بیخ شهوت از زمین دل بکن

گر تو در بند هوا باشی مقیم

کی شود قلب تو ای خواجه سلیم

زهد و تقوی و ورع را کار بند

رندی و می خوارگی تا چند چند