مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۱۷ - در بیان آنک جنبیدن هر کسی از آنجا کی ویست هر کس را از چنبرهٔ وجود خود بیند تابهٔ کبود آفتاب را کبود نماید و سرخ سرخ نماید چون تابهها از رنگها بیرون آید سپید شود از همه تابههای دیگر او راستگوتر باشد و امام باشد
گفت احمد مر ورا که راستی
راست گفتی گرچه کار افزاستی
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۱۷ - در بیان آنک جنبیدن هر کسی از آنجا کی ویست هر کس را از چنبرهٔ وجود خود بیند تابهٔ کبود آفتاب را کبود نماید و سرخ سرخ نماید چون تابهها از رنگها بیرون آید سپید شود از همه تابههای دیگر او راستگوتر باشد و امام باشد
ای ستیره هیچ تو بر خاستی
خویشتن را بهر کور آراستی
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۱۵۸ - پرسیدن پیغمبر صلی الله علیه و سلم مر زید را که امروز چونی و چون برخاستی و جواب گفتن او که اصبحت ممنا یا رسول الله
کز برای من بپوشان راستی
بر فزون بنما و منما کاستی
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۱۵ - فروختن صوفیان بهیمهٔ مسافر را جهت سماع
گر طمع در آینه بر خاستی
در نفاق آن آینه چون ماستی
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۶۱ - وصیت کردن پیغامبر علیه السلام مر آن بیمار را و دعا آموزانیدنش
گر چنان گشتی که استا خواستی
خویش را و خویش را آراستی
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۶۹ - باز دادن شاه گنجنامه را به آن فقیر کی بگیر ما از سر این برخاستیم
با کی خفتی وز چه پهلو خاستی
که چنین پر جوش چون دریاستی
مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۱۰۲ - گفتن خواجه در خواب به آن پایمرد وجوه وام آن دوست را کی آمده بود و نشان دادن جای دفن آن سیم و پیغام کردن به وارثان کی البته آن را بسیار نبینند وهیچ باز نگیرند و اگر چه او هیچ از آن قبول نکند یا بعضی را قبول نکند هم آنجا بگذارند تا هر آنک خواهد برگیرد کی من با خدا نذرها کردم کی از آن سیم به من و به متعلقان من حبهای باز نگردد الی آخره
گفت مهمان در چه سوداهاستی
پایمردا مست و خوش بر خاستی
سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایت شمارهٔ ۹
هر چه از دونان به منّت خواستی
در تن افزودی و از جان کاستی
جامی » هفت اورنگ » سلامان و ابسال » بخش ۳۱ - قیام نمودن ابسال به دایگی سلامان و دامن بر زدن در پرورش آن پاکیزه دامان
بامداد از خواب چون برخاستی
همچو زرین لعبتش آراستی
جامی » هفت اورنگ » سلامان و ابسال » بخش ۳۳ - در صفت بزم عیش سازی و سرود عشرت پردازی وی
بزمگاهی چون بهشت آراستی
مطربان حور پیکر خواستی
جامی » هفت اورنگ » سلامان و ابسال » بخش ۳۵ - در صفت کمانداری و تیراندازی وی
بی مدد آن را به زه آراستی
بانگ زه از گوشه ها برخاستی
اسیری لاهیجی » اسرار الشهود » بخش ۴۷ - در بیان مراتب صحو و محو و فرق و جمع و صحو بعد المحو و فرق بعد الجمع و اشارت به مشاهدۀ کاملان و توحید حقیقی و تنبیه بر آنکه یک حقیقت که به صورت کثرت تجلی نموده و عین همه گشته
چون تو از هستی خود برخاستی
در ص فایی صرف بزم آراستی
ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۲۱ - نداهای جان پس از جدایی از تن
عین هم چبود تو خود دریاستی
وه چه دریایم توفان زاستی
ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۲۲ - راه وصول به مقصد
بر تن خود چون سلاح آراستی
وز سر نفس و هوا برخاستی
ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۳۱ - حکایت آدم آبی و سیاحت او در روی زمین
خوی گل از جزء آن پیداستی
طبع جزء از طبع کل برپاستی
ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۳۲ - امر سیم که آدم آبی بیان کرد از بیوفایی دنیا
آبشان از اشک چشم ماستی
شیره ی جانهایشان حلواستی
ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۶۴ - حکایت آمدن عرب شترسوار به شهر ری و سؤال اهل شهراز او و احوال کاروان آن عرب
تو برید کاروان ماستی
هم بکار و بارشان داناستی
ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۷۷ - خوردن لقمان میوه ی تلخ را از دست خواجه ی خود
رغبت هم کاسه رغبت زاستی
اندرین پنهان در آن پیداستی