ای برادر این ره بازار نیست
زاد این ره درهم و دینار نیست
راه عشق است این نه راه شهر و ده
ترک سر کن پس در این ره پای نه
هست این ره راه اقلیم و فنا
شرط این ره توبه از میل و هوا
مرکب این راه عزم است و وفا
توشه ی آن رنج و اندوه و عنا
آب عذبش اشک اندوه و غم است
عجز و زاری هرچه برداری کم است
ای خنک آن جان که زاری کار اوست
اندرین ره عجز و ذلت یار اوست
از توکل بایدت بر کف عصا
جامه ی ره کن ز تسلیم و رضا
بایدت بر تن سلاح از یاد دوست
ای خوش آن کو یاد او همراه اوست
هر که برگیرد سلاح از یاد او
زوگریزد دشمن و صیاد او
بر تن خود چون سلاح آراستی
وز سر نفس و هوا برخاستی
خیر بادی گو رفیقان را نخست
کن وداع این سبک مغزان سست
خاکیان و خاک را با هم گذار
پاک کن ز آیینه جان این غبار
وانگهی کن ترک عادات و رسوم
پس یکی کن جمله افکار و هموم
کن وداع آنگاه ترک خویش گیر
پس بگو بسم الله و ره پیش گیر
ترک این بدنامی و هستی بگوی
راه شهر نیستی خود بجوی
چشم افکن بر بلاد نیستی
راه می پیما به یاد نیستی
هرچه را از هستیت باشد اثر
پشت پایی زن بر آن و در گذر
هان بتنهایی نپیمایی سبیل
همرهی باید تورا در ره دلیل
هرکه را در ره دلیلی شد رفیق
گشت ایمن او ز قطاع طریق
منزل این ره فزونست از شمار
هم زصد افزون و هم از صدهزار
اندر این ره راهزن باشد بسی
دیو و غول و اهرمن باشد بسی
اندر آن کوه و کمر بسیار هست
هم بیابان هست و هم کهسار هست
باشد اندر ره بسی گردابها
بوی خون می آیدش از آبها
در بیابانش بریزد پر عقاب
مغرب از مشرق نداند آفتاب
مرکب مردان در آن ره پی شده
نامهای عمرهاشان طی شده
هر قدم در ره سراب بیحد است
کس نه و فریاد آمد آمد است
از سرابش نیکبختان را غریب
تا که را آبش بود یا رب نصیب
چون خلیلی را فریبد از سراب
تا به هذا ربی آغاز خطاب
در پس صد پرده افزون او نهان
این همی گوید که دیدم ناگهان
صد هزاران ساله ره تا کوی دوست
می زند فریاد کاینک بوی اوست
گر نبودی خلت حق همرهش
دیده ی بینا و جان آگهش
کی رها گشتی ز چنگ رهزنان
کی سراب از آب دانستی عیان
کی ره وجهت وجهی یافتی
وز گروه آفلین رو تافتی
چون نداری ای پسر جان خلیل
هین منه پا اندرین ره بیدلیل
کرده دیو اندر کنار ره کمین
آتشی افروخته در هر زمین
خود کند آواز سگ در گرد آن
تا بیفتد کاروان اندر کمان
منزلش پندارد آنجا رو نهد
خویش را در دام آن سگ افکند
آن سگ او را بندد آن دم دست و پای
خون او را هم بریزد جابجای
گر دلیلی باشدت در ره رفیق
او خلاصی بخشدت در هر مضیق
آنچه را گفتم بود در راه لیک
سربسر باشد طلسم ای یار نیک
بشکنی گر این طلسم بوالعجب
فارغ و آسوده گردی از تعب
هیچ ازینها بینی اندر پیش نیست
یک قدم از خود به مقصد بیش نیست
لیک باشد از منت این نکته یاد
کان قدم بر فرق خود باید نهاد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعری از مولاناست که به توصیف مسیر عشق و سلوک معنوی میپردازد. در این راه، برادر گرامی را به ترک دنیا و خودخواهیها دعوت میکند و میگوید که این راه، راهی دشوار و پر از رنج و غم است. شرط موفقیت در این سلوک، توبه و رهایی از تمایلات دنیوی است.
مولانا از عجز و زاری به عنوان سلاحی در این راه یاد میکند و تأکید دارد که باید به یاد خداوند و به تسلیم در برابر او زندگی کرد. او میگوید که در این مسیر، انسان باید از عادات و رسوم مرسوم گذر کند و با نیت خالص و همراهی با یک راهنما به سمت هدف حرکت کند.
این راه، پر از خطرات و موانع است و در آن دیوها و مشکلات زیادی وجود دارد، ولی همانطور که او اشاره میکند، همراهی با یک رفیق و راهنمای دانا میتواند کمک بزرگی در عبور از این چالشها باشد.
در نهایت، مولانا تأکید میکند که برای رسیدن به هدف باید تمام وجود را در اختیار قرار داد و گام به گام پیش رفت.
هوش مصنوعی: ای برادر، این مسیر بازار و تجارت نیست، این راه جایی برای جمعآوری پول و ثروت نیست.
هوش مصنوعی: این مسیر، مسیر عشق است و نه راهی برای رفتن به شهر یا روستا. پس از هر گونه مانع و مشکل بگذر و در این راه، قدم بگذار.
هوش مصنوعی: این مسیر، مسیر سرنوشت و نابودی است و برای پیمودن آن، باید از تمایلات و خواستههای نفسانی دوری کرد و به توبه و اصلاح خود پرداخت.
هوش مصنوعی: برای پیمودن این مسیر، اراده و عزم ضروری است و در این راه، باید با رنج و مشکلات مواجه شد و آنها را تحمل کرد.
هوش مصنوعی: آب شیرینش نشاندهندهی اندوه و غم است و هر چقدر هم که کمبود و ناتوانی را در زندگی برطرف کنی، باز هم کم است.
هوش مصنوعی: آدمی که در این مسیر ناتوانی و خاری، از وجود یاری در زندگیاش برخوردار است، خوشبخت است و باید به حالش احساس دلخوشی کرد.
هوش مصنوعی: برای پیشرفت و رسیدن به هدف باید به کهنسالگی و تجربیات اتکاء کنی و با آرامش و صبر گام برداری.
هوش مصنوعی: باید برای خودت armor (زره) به تن کنی تا یاد دوست را فراموش نکنی. خوش به حال کسی که یاد او همیشه با اوست.
هوش مصنوعی: هر کس که سلاح خود را بر زمین بگذارد، دشمن و شکارچی از او دور میشود.
هوش مصنوعی: تو بر خود همچون سلاح زینت دادهای و از شر نفس و خواستههای دنیا رهایی یافتهای.
هوش مصنوعی: ای خوب، به دوستانت بگو که ابتدا با این مردمان سستعقل وداع کنند.
هوش مصنوعی: انسانها و موارد دنیوی را کنار گذاشته و روح خود را از آلودگیها پاک کن تا بتوانی به حقیقت درونت برسیدی.
هوش مصنوعی: سپس عادتها و رسوم را ترک کن و تمام افکار و خواستههایت را در یک راستا قرار بده.
هوش مصنوعی: زمان وداع فرا رسیده، از خودت جدا شو و با جمله "بسم الله" راهت را ادامه بده.
هوش مصنوعی: رهایی از این بدنامی و هوی و هوس را جستجو کن، چرا که راهی به سوی شهر وجود ندارد. تلاش کن تا خود را از این حال و وضعیت نجات دهی.
هوش مصنوعی: به دنیا و مکانهای خالی توجه کن و در مسیر آنها قدم بگذار تا به یاد نبودن خود برسی.
هوش مصنوعی: هر چیزی که از وجود تو ناشی میشود، بر آن پا بگذار و به راحتی از کنار آن بگذر.
هوش مصنوعی: در تنهایی خودت قدم نزن، چرا که برای این مسیر به همراه و راهنمایی نیاز داری.
هوش مصنوعی: هر کس که در راه زندگی دلیلی پیدا کند، دوست و همراه او میشود و او از خطرات و مشکلات راه در امان خواهد بود.
هوش مصنوعی: این مسیر پر از خانهها و مقاصد است، به طوری که تعداد آنها از صد و حتی از صد هزار فراتر میرود.
هوش مصنوعی: در این مسیر، خطرهای زیادی وجود دارد و بسیاری از موجودات خطرناک و شیطانی در آن lurking هستند.
هوش مصنوعی: در آن کوه و دشت، تنوع زیادی وجود دارد؛ هم بیابان است و هم کوهستان.
هوش مصنوعی: در مسیر زندگی چالشها و دشواریهای زیادی وجود دارد و از میان مشکلات، نشانههایی از خطر و آشفتگی به مشام میرسد.
هوش مصنوعی: در بیابان، پرندگان شکاری از غرب پرواز میکنند و در شرق، خورشید را نمیشناسند.
هوش مصنوعی: مردان بزرگ در این راه، مانند اسبهایی هستند که با نامها و خاطرات عمرشان به جلو میروند و مسیر را طی میکنند.
هوش مصنوعی: هر قدمی که در مسیر سراب برمیداریم، بینتیجه و بیفایده است و هیچکس در این راه نیست؛ فقط صدای فریاد و ناله میآید.
هوش مصنوعی: از خیالات فریبندهی خوشبختی که هیچ واقعیتی ندارد، رویگردانی کنید، زیرا تنها کسانی که به آن دسترسی دارند، از آن بهرهمند میشوند.
هوش مصنوعی: وقتی که در این دنیا کسی را فریب میدهد، مانند شخصی که در بیابان به دنبال آب میگردد و به سراب میرسد، در این حال باید به این حقیقت پی ببرد که در واقع اینجا سراب است و نه آب واقعی. انسان باید درک کند که شروع خطاب و ارتباط با حقیقت از همین نقطه آغاز میشود.
هوش مصنوعی: او در پس پردههای زیادی پنهان است و به آرامی میگوید که ناگهان او را دیدم.
هوش مصنوعی: سالهاست که در جستجوی دوست هستم و فریاد میزنم که اینک بوی او را حس میکنم.
هوش مصنوعی: اگر نبود آن خلقت حق، چنان که بینایی چشم و آگاهی جان وجود داشته باشد.
هوش مصنوعی: چگونه از دام راهزنان رها شدی؟ چه زمانی توانستی آن سراب را از آب واقعی تمیز دهی؟
هوش مصنوعی: در این بیت شاعر میپرسد که چگونه میتوانی به حقیقتی دست یابی و از میان جمعی که در تاریکی هستند، به روشنایی برسید.
هوش مصنوعی: ای پسر، چون تو دانش و آگاهی لازم را نداری، پس پا در این مسیر بیهدفی نگذار.
هوش مصنوعی: دیو در کنار راه کمین کرده و در هر مکان آتش افروخته است.
هوش مصنوعی: سگ خودش شروع به پارس کردن میکند تا کاروان در دام بیفتد و به دام بیافتد.
هوش مصنوعی: او گمان میکند که به جایی رسیده که میتواند آسوده باشد، اما درواقع خود را در دام سگی انداخته که برایش خطرناک است.
هوش مصنوعی: سگ او را به زنجیر میکشد و خون او را هم در جاهای مختلف میریزد.
هوش مصنوعی: اگر دلیلی باشد که تو را به راهدوستی راهنمایی کند، در هر تنگنا و سختی، تو را نجات میدهد.
هوش مصنوعی: آنچه را که گفتم در مسیر زندگی وجود دارد، اما باید بدانید که همهی آنها به یک راز بزرگ و پیچیده وابستهاند، ای دوست خوب.
هوش مصنوعی: اگر بتوانی از این معما یا طلسم شگفتانگیز عبور کنی، به آرامش و راحتی دست مییابی و از دردسرها و مشکلات آزاد میشوی.
هوش مصنوعی: هیچ یک از این چیزها که میبینی در جلویت واقعا وجود ندارند، و فقط یک قدم از خودت به سمت هدف بیشتر نیست.
هوش مصنوعی: اما باید به یاد داشته باشی که بجای پیروزی بر دیگران، باید مقام و ارزش خود را بشناسی و به خودت احترام بگذاری.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.